وقتی به گذشته نگاه میکنید اولین خاطره خوب و اولین خاطره بدی که میاد جلو چشمتون چیه؟ کدوم لحظه هارو بیشتر دوست داشتید؟ به کدوم یکی از آرزوهاتون رسیدید؟ چندتا از پیش بینی هاتون برای آینده واقعا رخ داد؟
من درین تنهایی فکر یک بره ی روشن هستم که بیاید علف خستگی ام را بچرد......!
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دور همی های گذشته خانوادگی و فامیلی لبخند میاره رو لبام. لحظه هایی که همه خونه بابابزرگم جمع میشدیم رو خیلی دوست داشتم. مرگ پدر بزرگامو چند تا از فامیلای درجه یکم بدترین خاطراتم هستن. به هیچ کدوم از آرزوهام نرسیدم. هیچ وقت آیندمو پیش بینی نکرده بودم اما خیلی کارا بود دوست داشتم انجام بدم که نشد که بشه😔
من درین تنهایی فکر یک بره ی روشن هستم که بیاید علف خستگی ام را بچرد......!
اصلن اسم قدیم و خاطره که میبینم یاد بچگیام و شیطنتام میفتم...تو مدرسه کلی طرفدار داشتم موقع یار کشی سرمن دعوابود😁... تو نامزدی وقتی بعد ی هفته همدیگه رو میدیدیم
مدرسه رو که نگو واسه ما دخترا مدرسه مثل سربازی واسه پسراس. خیلی خاطره داریم ازش آخییییییی😊 دعوا با ...
با شوهرم... هیچوقت فکرشم نمیکردم اون روز اتفاق بیفته ...برف شدیدی میومد منم تو ماشین بودم اهنگ گذاشته بود هرلحظه ارزوی مرگ میکردم حتی نمیدونستم کجا برم واایییی