2737
2734

همیشه فکر می کنم چرا انقدر برای قوم ظالمین خودم رو خسته کردم، اینهمه کمک و پذیرایی و تلاش برای اینکه اخلاق گندشون کمتر بشه، مثلا اینکه بگن اون که با ما خوبه، ما بیاییم رفتارمون رو درست کنیم، اما نه بدتر شدن و بدتر پررو شدن، نکبت ها همیشه

 فکرمه و حرص می خورم چرا با سیاست نبودم، خیلی هم دلسوزم، یعنی مادرشوهرم مریض بود خودم رو به آب و آتیش زدم حالش خوب بشه، پدر شوهرم قلبش رو فنر گذاشت من هر هفته از اینجا تا خونه شون می رفتم هر هفته پنج ساعت رفت و پنج ساعت برگشت رو تحمل می کردم، خونه تمیزی و پذیرایی و هزار کوفت و زهرمار دیگه، مادرشوهرم تو بیمارستان ازم حلالیت خواست منم خوشحال بودم اخلاق گندش خوب شده، همونجا هم بود فقط صحبت از عروس لعنتیش که اولیه و سنش ۶سال ازم بیشتر می کرد، که این جای منه و این چرت و پرت ها، یعنی اونجاهم حرصم می داد، یه برادرشوهر بی شعور نامزد داشت اصلا یه لحظه نمی موند من اینهمه راه رو می کوبیدم می رفتم، تازه غر هم می زد، من هم چون می دونستم بی ادبه جوابش رو نمی دادم، یه بار مامان خودم حالش بد بود، مادرشوهر رو آورده بودن خونه، من سه هفته تمام کار و زندگیمو ول کردم رفتم تا ازش مراقبت کنم، البته نمی خواستم بمونم، به اصرار همسرم که بمون و وضعش خرابه و خلاصه موندم، همه روز حمام و پذیرایی مهمان و گردگیری و تمیزکاری، من خودم حساس خیلی یعنی تمام گند خونه شون رو جمع کردم، فقط چون اون شب مامان خودم حالش بد بود خواهرم هی زنگ می زدم، من تو شامی یادم رفت که تخم مرغ بریزم، از قضا خراب شد و نصفی که توی ماهی تابه ریختم خراب شد ریختم سطل آشغال، چون دلهره مادر خودم هم داشتم، رفتم خونه مامانم، بعد زنگ زدم بردن دکتر من فردا میام، فردا رفتم دیدم...

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

دیدم بله خانم سرحال شدن در حال آشپزی ان ۷ صبح، گازی که تو آشپزخونه من اونجا داشتم غذا درست می کردم رو بست و داشت ارواح عمه اش تو مطبخ آشپزی می کرد، منم به روم نیاوردم، یادم رفت بگم اون شب این مادرشوهره با پسرش که میگم نامزد داشت، اومدن میگن اینجا استفاده نکن، اون عروس بزرگترش که میگم خیلی کثیف و شیاده میگه دعوامون کرد که چرا هود کثیفه و از این چرت و پرت ها، منم گفتم بابا شون کردن، من نکردم، فقط در همین حد، گفتم من هر سری می اومدم تمیز می کردم

بعد تمام این مدت و خستگی و اینهمه خرجی که برای خانم کردیم، همسرم بیچاره یه هفته مرخصی گرفت و کارهاشون رو انجام می داد، بقیه رفت و آمد می کردن چهار روز نبودن، دو روز بودن، پس این جریان منم به خیال خودم کارم رو درست انجام دادم، چون همه چی عالی، غذاهای مختلف، انگار تو خونه شون مثل مهمون ازشون پذیرایی می کردم، اصلا یک دقیقه از صبح تا شب نمی خوابیدم، فقط پرستاری و پذیرایی و تمیزی و شام و ناهار درست کردن، حالا من هم به خیال خودم، از خودم زدم اینهمه کمک کردم پس اخلاق گندشون شاید بهتر بشه ایندفعه، شاید زحمت ها و هنر های منو ببینند انقدر سرکوفت و اذیت و‌مقایسه نکنند با دوتا جاری هام، مخصوصا با اون اولی شیاد، شانس اوردم این آخریه، کل زمانی که بود همه رو جمع کنیم یک ساعت نبود، فقط موقع خوردن و بعضا خوابیدن، اونم نه در زمان مریضی و بی کسی شون، اون وقت مطمئن بودم در مورد هنرهای زیادشون داد سخت داشتن، حالا اومدم خونه بعد از چند روز دیدم بله، برادرشوهرم، یعنی شوهر همین جاری شیادم، زنگ زد به شوهرم که مادرم اون شب شام نخورد، زنت شام رو ریخت سطل آشغال، یعنی طوری با شیادی زنش برام درست کرد که یعنی انگار خواستم بکشمش و گرسنگی بکشه

2738

من از اون موقع نه زنگ زدم نه محلشون گذاشتم، نه اصلا اونجا میرم دست به سیاه سفید می زنم، یعنی هیچی، اگه رفتم فقط منتظرم سریع برم بیرون، حالم ازشون بهم می خوره، همسرم اول اینطوری نبود، اما الان میگه من اشتباه کردم که اینهمه عذاب کشیدی، کاش اون مدت نمی موندی، بیمارستان نمی رفتی، خیلی خیلی ناراحت شد، اما چه فایده آبی که ریخته شد، اما من اون روز که فهمیدم این مادرشوهره با این جاری لعنتی و کثیف یعنی واقعا بی شعور بلانسبت همه تون درد و دل کرد و این اتفاق سطل آشغال ریختن رو گفت اون زنیکه رفت به شوهرش، همسرم اهل این بازی ها نیست اما این اتفاق ها رو  به گفت تا دیگه خودم رو جر ندم، یعنی هرچی سادگی و خنگی و مهربونی هرکاری که لایقشون نبودن رو کردم، دیگه تموم کنم، منم زنگ زدم به مادرشوهره گفتم من کم کاری کردم براتون، از خودم و کار و زندگیم زدم من مگه قاتلم، بیا خونه ما ببین چه جوری نگهت می دارم، چون این زمان این ابله بخاطر مریضیش خونه این جاری لعنتی و کثیفم بود، که نگم براتون انقدر مثل گاو ازش پذیرایی می کرد که جای عملش عفونت کرد، چندبار عمل کرد، من تو بیمارستان گفتم به مادرشوهره میگه بهتر شد، دکترا نمی دونم چیمو فهمیدم مریضیم کجاهه، من فقط گفتم نباید سرما می خوردی که این جوری میشدی، من اینهمه زحمت کشیدم همین یه کار اونم چون حواسم پرت مامانم بود، خلاصه این تا الان فراموش نکردم، این بود که حساب کار دستم بیافته، اینهمه از اولین روز تا حالا ازشون هزار و یک بی ادبی دیدم، اما به روم نیاوردم، یعنی هیچی

می رفتیم خونه همین زنیکه لکاته بی احترامی می کرد، قبلش یه دعوا راه انداخت، فحش داد، اما همین مادرشوهره احمق از این زنیکه طرفداری می کرد، چندماه بعد مادر این جاری بی ادب فوت کرد، بخاطر اینکه معذرت خواهی نکرد، کلا باهم قط رابطه بودیم، تا الان غرغر که چرا تو و پسرم بهش تسلیت نگفتین یعنی بماند که خودش و یه جاری دیگه با دوست بازی بین خودشون سر خاک پدرم نیومدن و یه فانحه نخوندن، من اینا رو به مادرشوهره بی شعور گفتم هزار و یک بهانه الکی آورد

صدبار گفتم بازم میگم. 

اگه توقع داشته باشی چون تو با مادر شوهرت خوبی اونم با تو خوب باشه... مثل اين میمونه که بگی

چون من گرگ رو نمی‌خورم... پس گرگ هم منو نمیخوره... 

حالا که گذشته رفته.... توهم به این چیزا فکر نکن چون اونا که دارن زندگی شون میکنن فقط تو این وسط پیر میشی و قلبت داغون میشه.... 

خدارو شکر کن حداقل شوهرت فهمیده اینارو و. پشتت هست الان 

فرشته گناهکار اسم رمانی هست که نوشتم. عکسمم میخواستم عکسی بذارم که هم خودم باشم هم معلوم نباشم... عکس رادیولوژی گردن مو گذاشتم   

عزیزم من تاپیک آخریتو دیدم اومدم ببینم توی این تاپیک چی شده که اینقدر ناراحتی،تمام حرفاتو خوندم،خیلی مهربونی و واسه همین سادگیتو یکرنگیته که ضربه میخوری،خودتو حرص نده،الهی که خدا جواب نمک نشناسیشونو بده،اونقدر که دلت پره نمیتونم با حرفام تسکینت بدم،موندم توی نامردی یه عده که چرا اینجورن.سعی کن با شوهر خودت خیلی خوب باشی تا از دیدن رابطتون بسوزن.دیگه هم بهشون محل نده.اصلا.خوبی زیاد به چشم نمیاد.

عزیزم بیخیال گذشته ها الان میری اونجا دست ب سیاهو سفید نزن  خوبی بیش از حد میشه وظیفت

درسته عریزم، از عید تا حالا یه جور دیگه شدم، اصلا یه آدم دیگه، اما هرموقع به ذهنم میاد دیگه اصلا نمی تونم کنترل کنم خودم رو، خیلی خیلی اذیتم می کنه فکر گذشته و اینهمه بلا سرم اومد با دلسوزی و سادگی بیش از حد

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز