برای خرید جهیزیه میز ناهارخوری رو که پدرم برام میخرید قیمتش دو و نیم در اومد....اون موقع شوهرم یه مقدار پول احتیاج داشت بهم پیشنهاد داد پول میز ناهارخوری رو از بابام بگیریم که کار شوهرم راه بیفته در عوض شوهرم بره میز رو اقساط از ادارشون برداره تا ماه به ماه از حقوقش کم بشه.منم قبول کردم و دو و نیم رو از بابام گرفتم و دادم شوهرم و در عوض رفتیم فروشگاه اداره همسرم و میز رو اقساط برداشتیم و قرار شد به کسی نگیم و فقط خودم و همسرم میدونستیم.امشب صحبت شد مادرشوهرم میخواست کمد بخره...شوهرم گفت میتونید تا عید صبر کنید قسط میز ناهارخوریمن تموم میشه کارتم رو میدم شما برید اقساط بردارید.مادرشوهر منکه از ماجرا خبر نداشت برای سی ثانیه کلا تو شوک رفت و سکوت کرد.منم عین چی استرس و ضربان قلب گرفتم.شوهرمم متوجه سوتیش کلا نشد ولی مادرشوهرم از رو حالاتش میشد فهمید که فکر کرده من بهش دروغ گفتم و پسرش میز رو گرفته و من به نام بابام زدم....موقع برگشتبه شوهرم میگم،،میگه اصلا یادم نبود.هر چی میگم باید خودت جمعش کنی میگه چیزی به ذهنم نمیرسه.منم از اینکه کسی فکر کنه بهش دروغ گفتم عجیب بدم میاد.چون اساسا کسی که دروغ میگه اول به شعور خودش.توهین کرده.حالا فردا ناهار مادرشوهر و پدرشوهرم میان منزل ما.تصمیم دارم واقعیت رو بهش بگم و متوجهش کنم دروغی نگفتم و این خواست پسرتون بود که قسط جابهجایی پول رو به کسی نگیم....بنظرتون شفاف سازی کنم یا سکوت؟اخه شوهرم میگه چیزی نگی بهتره.ولی مادرشوهر من خیلی ریز بینه و میدونم درسته به روم نمیاره ولی فکر میکنه من بهش دروغ گفتمـ.نظر شما چیه؟