۱۰ روزه عروسی کردم ۱سال عقد بودیم....خیلی حسه عمیقی بین قلب هامون هست....اولای رابطمون ازش پرسیدم قبلا با کسی بودی میگفت نه و من باور نمیکردم...کنجکاو بودم ببینم چ خبر بوده تو زندگیش
بعد از کلی اسرار فهمیدم که خیلی دوس دختر داشته دوران مجردیش...راستش من خودم نمیگم حضرت مریم بودم اما حسودیم میشه..وقتی به این فکر میکنم که با کلی دختر دوست بوده احساس میکنم یه روزی منم میشم مثل اونا میره سراغ بعدی...اصلا نمیتونم فراموش کنم حرفاشو...تو روش خیلی عادی جلوه دادم ...خندیدم و بی تفاوت بودم...ولی وقتی تنها شدم حرفاش روانیم کرد...کاش هیییچ وقت مقاومت نمیکردم برای دونستن گذشتش....
اما اون هیچ وقت از گذشتم سوال نمیکنه ...حتی یه بار پرسیدم گفت چون اگر چیزی باشه و بدونم کلا نظرم راجه بهت عوض میشه...
چیکار کنم حرفاش یادم بره...البته اینو بگم تا حالا ازش هیچی ندیدم...اما باز دلم اروم نیست....
حتی بهم گفت یبار دوس دخترم امتحانم کرد با دوستشم دوس شدم...و خندید و گفت بخدا اینا مال دوران جاهلیته..ولی...😔من نمیتونم کنار بیام