2737
2739
عنوان

خسته شدم بعد از چندین سال زندگی...

502 بازدید | 32 پست

سلام

مربوط به مادرشوهرمه

سال اول زندگی خیلی اذیتم کرد. و منم جز گریه و ناراحتی تو شهر غریب هیچ کاری نمیتونستم بکنم

باردار که شدم چون اول زندگی دستمون بسته بود و.حقوق شوهرم زیاد نبود خیلی بهم سخت گذشت و.مادرشوهرم هم فقط تیکه و کنایه مینداخت که وقت بچه اوردنت نبود

با اومدن بچه برکت زیادی تو رندگیمون وارد شد. من سر کار رفتم سر کار دولتی و شوهرم یه کار آزاد خوب شروع کرد و درامدمون خداروشکر خوب بود.

دیگه کم کم احتراممون بیشتر شده بود و مادر شوهرم کمتر اذیت میکرد بعد که رفتم سر کار بچه رو بخواست خودش پیشش میذاشتم. البته خودم اصرار به پرستار داشتم.

تو تمام این مدت بازم اذیتای کوچیک و بزرگ داشت اما به تعداد کمتر. 

تا وقتی که جاری دار شدم.

خداروشکر که وضع مالیمون خوب بود و چندان به فرقایی که بین ما میذاشت اهمیت نذادم. مثلا من از کیلومترها دورتر وارد خونش که شدم برای دفعه اول هیچ کادویی در کار نبود

اما برای جاریم دفعه اول انگشتر خرید و همینطور کمک های مالی فراوونی که به برادر شوهرم میکرد. 

حالا داستان این سری که روح و روانمو ریخت بهم از این قراره 

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

چ قراره بگوشیم

سبک زندگی خودت را داشته باش و از متفاوت بودن نترس و حتی اگرنتیجه اش تنهایی بود، بدان که تنهایی، بهتر از بودن در میان کسانی ست که تورا درصورتی دوست دارند که مانند آنها رفتارکنی.
2728
2738

سر یه ماجرایی شوهرم چیزی که مادرش بهش داد رو قبول نکرد و پس داد در واقع دستش داد و گفت که نمیخواد و برگردوند.

من بهش گفتم کارت اشتباه بود حتی اگه نمیخواستیش اینطوری پسش نمیدادی حتی اگه میخواستی بندازی دور اما دست مامانتو رد نمیکردی.

شوهرم هم تحت تاثیر حرفای من شب رفت از دل مادرش دربیاره 

وقتی برگشت خیلی ناراحت بود ولی توصیخی به من نداد

فرداش که روز تعطیل بود من یه سر رفتم اونجا

مادرشوهرم از دیدن من تعجب کرد

و نشستم نه برداشت نه گذاشت گفت دیشب اداتو دراوردم

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز