سلام دوستان
اول از همه اینکه از خدا از ته قلبم میخوام دامن همه منتظرا رو سبز کنه
فردا دکترم گفته ساعت 6 بیمارستان باشم نمیدونم عملم چ ساعتی هسش میخوام برم دو ساعت دیگه پیش دکترم ک بشه عمل اول باشم و شب رو نمونم اونجا
مادرشوهرمم میگه منم میام از 6 باهاتون منم ب شوهرم گفتم پسرمون خونه تنهاست ساعت 6 قرار نیست ک عمل بشم بیمارستانم نزدیکه 2 دقیقه راهه مادرت بعد رفتن اون ب مدرسه بیاد...میگه ن میاد...اینم بگم ن ارزشی برای منو بچه ام قائله ن احترامی...جلو بقیهو شوهرم فیلم میاد ک مثلا پسرم مهمه براش...دو هفته پیشم تو حموم خوردم زمین کلا زخم و زیلی شده بودم خدا رحم کرد بهمون...پسرم پیش شوهرم بهش گفت حتی زحمت نداد بپرسه ک خوبیم یا ن
منم دیروز ب شوهرم گفتم یادته مادرت نپرسید ین اومدنش مثلا برای چیه اونم از 6 ...نمیگم نیاد ولی بچه رو چکارش کنیم
شوهرم طرف اونو گرفت یعنی حق نداره طرف مارو بگیره...
من طبقه پایین خونه پدرشوهرمم دوتا از اتاقارو مادرشوهرم برداشته ب زور دادگاه درهای مشترک رو بستیم طبقه بالا رو هم همه خرجشو هرم داده بود اون برداشت نداد ب ما از اولم خیلی اذیتم کردن بخصوص موقع تولد پسر اولم
این ده روز رو از خدا برام صبر بخواین...چون میدونم قراره خودش بیاد بخوابه جلو اشپزخونه دختراشم میاره شب میمونن اینجا...منم خواهر ندارم مامانم میمونه پیشم و زن داداشم تازه ازدواج کرده اون میاد ر میزنه بهم
راستی بحاطر انفلوانزا من ب مامانم گفتم ب کسی خبر نده...مادرشوهرم لیست کرده 150 نفر ادم دعوت کنه...ب شوهرمم اعتزاض کردم ک برای ت ما مهم نیستیم
پ.ن .چشم روشنی بچه اولم رو مال طرف خودمون رو هم مادرشوهرم ازم گرفته بود مثل همه کادوهای عروسیم و عقدم سر اینم میخواد باز
پ.ن. سر بارداریمم اصلا کمکی بهم نکردن حتی ی قاشق اب بدن ب پسرم...هر روز دختراش رو دورش جمع میکرد مهمونی میگرفت ب منم نمیگفتن
پ.ن. شوهرم مرغداری داره شغل دومشه مادرشوهرم نمیذاره تو یخچال ما مرغ پیدا بشه...سری 60 تا رو برداشت و نذاشت برا ما بمونه...اعتراضم میکنم شوهرم میگه خوب میکنه خیلی دلگیرم ک اون دختراش جمع میکنه حق بچه منو کباب میکنه میده ب اونا بچه منم تماشاگر میمونه
