امروز خیلی عصبی بودم سر رفتار دیشبش خونه باباش که ناخواسته باعث شد من خراب شم چند دست غذا برده بود از سرکار اونجا بعد باباش نمیخورد اینم بچه بازی دراورده بود پیله کرده بود بعد یهو جلو همه به من گفت خب تو هم تعارف کن دیگه. منم خیلی بدم اومد حس کردم حالا خانوادش فکر میکنن من زورم میاد در حالیکه من تعارف خودمو کرده بودم بعدم تو راه بحثمون شد و قهر بودیم تا امروز عصر حتی دیشبم پیش هم نخوابیدیم.بعد امروز عصر قبل رفتن به کلاس هی میومد بهم میگفت اگه یه بار دیگه تو حسن بحث از ماشین پیاده شی میبرمت خونه بابات میذارم و دیگه نمیام دنبالت و دستامو گرفته بود منم هی بهش میگفتم دیشب کارت زشت بود قبول نمیکرد
سیم شارژرو برداشتم و دوبار زدم بهش بازوش کبود شد.
بعد رفتم کلاس دلم خون بود همش دلم پیش اون بود گوشیم جا گذاشته بودم بهش یه اس بدم وقتی اومدم خونه گفت سلام پریدم بغلش و آنقدر گریه کردم گفتم گوه خوردم غلط کردم ببخشید عزیزم اونم گفت نه بابا این چه حرفیه گفتم دیگه تکرار نمیشه.
خداییش هنوزم عذاب وجدان دارم میدونم خیلی کارم زشت بود خیلی عصبی شدم. نفهمیدم مثل روانیا