2410
2553
عنوان

رفتار با خانواده ی شوهر

| مشاهده متن کامل بحث + 653 بازدید | 28 پست
بذار حرف بزنن چه اهمیتی داره مهم اینه تو رفتار درست رو داشته باشی تحت هر شرایطی  درباره گرفتن ...

منم گفتم با اتوبوس راحت ترم ولی ما یه جای عجیبی زندگی میکنیم که تا یه ساعت خاصی اتوبوس هست تاکسی و مترو و بی آرتی هم که اینجا رویاست...

برای سلامتی همه ی پدرمادرا و بچه ها یه صلوات محمدی(اللهم صلی علی محمد و آل محمد و فرجه)🙏😍😘
یه نفر میگفت در خونشون باز بوده رفتم داخل دیدم دارن پشت سرم حرف میزنم وایسادم همه رو گوش دادم بعد هر ...

منم

برای سلامتی همه ی پدرمادرا و بچه ها یه صلوات محمدی(اللهم صلی علی محمد و آل محمد و فرجه)🙏😍😘

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

دلتوبد نکن خونه. مادر شوهرتم زیاد نرو.دوری و دوستی ..هیچوقت باهاشون احساس راحتی نکن

هفته ای یه بار میرم نمیدونم این زیاده یا کم اما از غروب میرم تا آخرشب

برای سلامتی همه ی پدرمادرا و بچه ها یه صلوات محمدی(اللهم صلی علی محمد و آل محمد و فرجه)🙏😍😘

برات مهم نباشه چی میگن راجع بهت.منم هر چقد بهشون خوبی کردم چیزی جز غیبت و بدگویی و قهر و قیافه نصیبم نشد.بذار هر چی دوس دارن بگن تو کار خودتو بکن و رفت و امدتم کم باشه.توتستی با اتوبوسی چیزی برو خونه مامانت منت سرت نباشه

2720
واست مهم نباشه بزار هر چقدر دلشون میخواد غیبت کنن حیف از آرامشت نباشه سعی کن اونقدر به خودتو شوهر ...

ممنونم عزیزم

برای سلامتی همه ی پدرمادرا و بچه ها یه صلوات محمدی(اللهم صلی علی محمد و آل محمد و فرجه)🙏😍😘
خوب زیادی محبت کردی  یه محبتای کم اما تابلو بکن 😉 اینجور نباش که اونا میخوان اونو باش و شرای ...

نمیتونم باهاشون رابطه داشته باشم بهم خیییلی بدکردن این سری آخر مادر شوهرم گفت من صدبار گفتم تورو طلاق بدن نمیدن من کارمندم تمام زندگیو میچرخونم خونه دارم ماشین دارم یه قرون از شوهرم نگرفتم تا حالا بعد میگه منو طلاق بده وااااای من بعد2ماه رفتم خونشون اینو گفتن من چطوربااینا رابطه داشته باشم اینا بویی از انسانیت نبردن از دروغ یه چیزایی میگن مثلن من میرنگم حالشونو بپرسم میگن نازی زنگید فحش داد واااای شوهرم میگه تو فحشش دادی میگم نه بخدا نه بقران باخودش میحرفم میگم من کی چیزی گفتم میگه نه گفتی تو گفتی حالا من به کی ثابت کنم نگفتم دیگه قیدشونو زدم هرچی میخاد بشه بزار بشه

ماماناچه حسی دارید وقتی بچه توشکمتون تکون میخوره باتصورشم قلبم میریزه موهای تنم سیخ میشه دیگه صبرم تموم شده گذشت اون جونیم بچگیم خوشگلیم شدم یه زن بالغ و پخته که هنوز هیچکس بهش نگفته مامان.منم دیگه خسته شدم بعضی شبا برا خودم رویامیبافم خودموحامله تصور میکنم وای که چه حس خوبیه دکترا جوابمون کردن گفتن فقط جنین اهدایی شوهرم دیگه ازسرش افتاده میگه دیگه حس بچه نداره خسته شدم از بس برای بچه خواهر و برادر و خواهرشوهر مادری کردم و خودم یواشکی مادرشون تصور کردم که چه حسی دارم اگه بچم باشه از عمق وجودم براشون مادری کردم ولی اونابه من نمیگن مامان.اونا بعدازچندساعت منو پس میزنن و میگن مامانمومیخام اونجاست که میفهمم من چقدرتنهام چقدر بی کس.راستی اگه بمیرم کی میفهمه من نیستم حسرت خیلی چیزاموند رودلم برای منم بادلای پاکتون دعا کنید تا خدا معجزشو نشونم بده😢😢

مهم نباشه برات با آرامش و شادی به زندگیت ادامه بده مهم همسرته

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه
2714
شوهرم پسرداییم هست نمیتونم ارتباطم رو قطع کنم هفته ای یه بار میرم خونشون البته از غروب تا آخر شب میم ...

با شوهرت برو و بیا مثلا دو بار در هفته برای شام برو ولی غروب تا شب تنها خونه مادرشوهر نرو

استارتر ببخشید چقدر فاصله دارید با مادرت ؟ با اسنپ نمیتونید برید ؟ یا یه پراید بخرید ؟ 

نه عزیزم فاصلمون دوره تقریبا ۲ساعته پراید هم نه هنوز😔

برای سلامتی همه ی پدرمادرا و بچه ها یه صلوات محمدی(اللهم صلی علی محمد و آل محمد و فرجه)🙏😍😘
خانواده شوهر منم همه یجان توساختمون من دورترم هی میگفتن چرا نمیاد چرانمیاد الان بعد ۳سال عادی شده بر ...

توام خانوادت دورن

برای سلامتی همه ی پدرمادرا و بچه ها یه صلوات محمدی(اللهم صلی علی محمد و آل محمد و فرجه)🙏😍😘

استارتر عزیزم اعصاب خودت و شوهرت را خورد نکن .خدا را هزار مرتبه شکر کن که باشون تو یه ساختمون نیستی .سعی کن تا میتونی از همه کارهاشون چشم پوشی کنی و با رفتن به کلاسهای مختلف و پر کردن وقتت ، خودت را یه زن فعال نشون بدی و اصلا علنی نگو دوست ندارم بیام خونه تون و...بگو سعی میکنم بیام و علنی هم نگو وقت ندارم که بگن کلاس گذاشت و...از جوانیت لذت ببر و اوقات خودت را تلخ نکن.تو باید یه زن شاد و سالم باشی

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687