ما تازگی یه کاریو شروع کردیم و تمام سرمایمونو گزاشتیم روش و حسابی داریم از خرجامون میزنیمو سختیارو تحمل میکنیم که کم نیاریم ولی هر دفعه شوهرم از سرکار میاد میبینم یه شیر خشک یا مای بی بی دستشه واسه داداشش خریده یا اینکه مادر شوهر زنگ میزنه داری میای فلان چیزو فلان چیزو بخر خونشون تویه کوچمونه نزدیکه یا اینکه پدر شوهرم دم به دقیقه ازش پول میگیره و پس نمیدن خب ماهم اول زندگیمونه و واقعا باید اینا تو این وضعیت ازمون حمایت کنن ولی هر جوری هست ازمون میکنن با این وضع قصد قرضو و اجاره های بالا خودم خیلی از خرجامو انجام نمیدم کوتاه میام ولی اینا تا یه مهمون میاد زنگ میزنن داری میای چهار پنج تا نوشابه و فلان بهمان بخر چیکار کنم به شوهرمم میگم میگه جای دوری نمیره اونام وضع مالیشون واقعا از ما بهتره حداقل خونه دارن و همچین قصدی ام ندارن ولی پولاشونو خرج لباسو قر فرشون میکنن هر روز صبحانه مجزا میوه خوب خوراک خوب مدرسه خصوصی برا بچش اعصابم خورد میشه
حق داری
تنها راهش کار کردن رو مخ شوهرته
ی مدت خرج کن اونم زیاد تا بدهکارشه
بگکو اگ داری واسه صرفه جویی منه بخای ول خرجی کنی نمنم میکنم
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
توأم از خرجات نزن
حق داری اعصاب ادم خرد میشه.من شوهرم براشون هزینه نمیکنه اما همین که میبینم هیچ کاری برا ادم نمیکنن اما کلی توقع دارن حرص میخورم
برادر شوهرت شیر خورس؟🤐
دعا کن خدا به شوهرت عقل بده
خرجاتو زیاد کن ، آنقدر که به اونا نرسه،وقتی نداشت نمیخره
هممون هم دردیم بخدا هرکی ی مدل میکشه از دست خانواده چ شوهر چ خود آدم بخدا دوری ودوستی فقط ماهم تویه کوچه ایم امروز خواهرم خونمون بود مادرشوهرم بی خبر پاشده اومده کلید پایین ساختمون روداره چون طبقیه بالا مال مادرشوهرمه ولی خالیه امده پشت در واحد خودش گفت گوش دادم صداتوونو بچه نخوابیده اومدم ببینمش .یعنی حرصم گرفت شاید اصلامن باخواهرم درددل میکردم چراباید بیاد فال گوش .هزار وی جور درد ازین نزدیکی میکئم
بچه ها رایت میگن تو ام یمدت خرج کن بزار کم بیاره این عادتا ازسرش بیفته بفهمه اولویت زندگی خودشه ماهم تو یه ساختمونیم چندسال همین مشکلو داشتیم تا همینکارو کردم
حالا من ی خواهر شوهر دارم قبلنا که تازه ازدواج کرده بودم خونه ی ما که میومد مثلا می خواست از خونه ی ما بره خونه ی جاریم میگفت بریم بخوریم از داداشمونه زنش که از خونه باباش نیورده مطمینا اونجام که میرفته برا ما می گفته اما من با نیش و کنایه هام حالشو جا آوردم
بخدا این کارو کردم ولی بیشتر رفتیم تو قصد قرض اصلا درک ندارن شوهرمم نمیگه ندارم شده قرض کنه میده میگه گناه دارن موندم بخدا چیکار کنم گیر کردم کاش یکم خانواده ها درک میکردن باور کن با این ک دوتا خونه فاصله داریم هفته ای دوبار میرم یه ساعت میشینم خونشون ولی از رو نمیرن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
