حالا مامانم مریضه هر روز زنگ میزنن بیا کارهای خونه رو انجام بده خیلی زور داره برام
جاریم با خانوادش ۳ ساعت فاصلست ولی دو هفته یکبار رو بهش سر میزنن واقعا حسودیم میشه مامان من حتی به خودش زحمت نمیده با اژانس بیاد
هیچ محبتی ازشون نمیبینم یه دختر ۲ ساله دارم وضع مالی هم زیاد خوب نیست مامانم برا همه خرید میکنه مثلا برا بچه های خالم که کوچیک هستن ولی هیچ کاری به ما نداره
من .دیشب مثلا خونه پدرم دعوت بودیم خواهر برادرا .من و زن داداشم با هم بارداریم .وقتی رقتم تو حیاط دیدم منقل زغال هست .مادرمو دیدم یه مشت اسفند تو دسش بود اومد با من دست داد بعدش رفت زن داداشمو بوسید و اسفند دور سرش چرخوند و ریخت رو اتیش .
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
0 ثانیه پیش
2 ثانیه پیش
4 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
