تمام خواهر برادرا شوهرم اینجان فقط یکی از برادرشوهرام خونشون شهرستانه بعضی وقتا میان اینجا که دوسه روز خونه پدرشوهرم میمونن یه پسر دارن که هم سن پسر منه 6/7سالشه خیلی لوسه هروقت میان شهر ما برادرشوهرم زنگ میزنه به شوهرم میگه پسرم میخواد بیاد پیش پسر تو بازی کنه تا اینجاش که طوری نیست ولی وقتی میاد تمام اسباب بازیهای بچه رو خراب میکنه میشکنه تمام مداد رنگیهای بچه مو رفته تراشیده نصفه کرده مداد رنگی که توی این گرونی براش 40تومن خریدم میره یه چیز تیز میکنه زیر چوبای تخت پسرم تمام چوباشو تکه تکه کنده اصلا هم حرف گوش کن نیست بچمم که سربه هواست اصلا حواسش به وسایلاش نیست فقط به فکر بازیگوشیه بعد که اخر بار میان دنبالش ببرنش میره پسر منو گول میکنه که توهم بیا همراه ما بریم پسرمنم گریه میکنه که میخوام برم همراهشون هرچی ما میگیم حرف گوش نمیده فقط جیغ میزنه که میخوام برم ماهرچی پسرمونو گول میزدیم که نره پسربرادرشوهرم میگفت دارن گولت میکنن الکی بهت میگن منم میزد که چرا داری گولش میکنی بعد که پسرم میره چندساعت بعد مامیریم دنبالش میبینیم اون بچه جلو پدر مادرش شیر شده بچه منو چقدر اذیت کرده مثلا دوتا اسبابازی مثل هم خریده به پسرم میگه یکیش مال توئه اخر که میخوان برن شهرشون از پسرم میگیره میبره پسر منم گریه میکنه جاریم میگفت مال تو که نیست ما برا پسرمون خریدیم به نظرتون چکار کنم دیگه خونه ما نیاد