میتونی گلم
فقط یادت باشه کسی که کابوس می بینه تا سرحد مرگ ترسیده و اگه طول بکشه زبونم لال سکته هم ممکنه بزنه
پس آروم بغلش کن، و با مهربونی و بدون تلف شدن زمان، تو خواب مثل هیپنوتیزم هدایتش کن، مثلا بگو، نارس، غریبه نیست، منم، اومدم مواظبت باشم و بعد آروم دست لکش رو ثورتش و بیدارش کن و ی لیوان آب ولرم بده بهش
یا مثلا حیوونای درنده رو توی خوابش عوض کن، مثلا تو بیداری ی عرویک خرسی بخر و اسمسو بزار "ادی"
ادی رو شبا به شوخی کنار تختتون بزار مثل سگی که پایبن تخت صاحبش خوابیده
کم کم ادی تو ضمیر ناخودآگاهش نقش میبنده، دفعه ی بعد که خواب حیوان درنده دید و داد میزنه بپرس چی شده، اونم مثلا میگه گرگ، گرگ، بهش بگو نتری، کاربت نداره، ادی خرسه ست، دیدی ذهن تو خواب بازی می کنه؟ ذهنش قبول می کنه که ادی خرسه ست نه گرگ
بعد بیدارش کن و بگو ببین این ادی خرسه خودمونه، و بعد بگو آروم باس، آروم، بخواب و بهش امید بده که تنها نیست
کابوسها به مرور کمرنگ و بعد محو میشن ایشالا