همیشه دوست داشتم توی خانواده باشم که حدو مرز نداشته باشن انقد پولدارباشم که وقتی میرم تو فروشگاه به اتکت وسایل نگاه نکنم و اونی که واقعا دوست دارمو بخرم ...
دوست داشتم قبل اینکه بدونم قراره جای مهمونی دعوت بشم کلی لباس مجلسی توکمدم باشه که تاحالا نپوشیدم و با آرامش برم از تو کمد انتخاب کنم
دوست داشتم شبا توی باغ با دوستام و عزیزام بساط شام و قلیون و بازی وخوش گذرونی فراهم باشه
بدون هیچ دغدغه و تنهایی
میدونی الان خونم مال خودم اما همش تنهام شبا باید تا ۱۱ تنها بشینم تا شوهرم بیاد اونم چاره نداره باید کارکنه ...
امروز مهمونی دعوت بودم لباس نداشتم دیشب مامانم لباس داد بهم .دوست داشتم تو حاملگیم کلی جا باشوهرم میرفتم اما شوهرم وقت نکرد ببرتم بیرون هوام سرد شد الانم چایی ریختم تنهایی نشستم تا سرد بشه بخورمش اما انقد دیر میگذره که هنوز داغه داغه ...
ان شاالله پسرم دنیا بیاد زندگیمو رنگین کنه
تنهایی اونم تو پاییز خیلی دلگیره مخصوصا برامن
چون قبل اذون خوابم برد الان بیدارشدم سر درد شدم
زده به سرم
اما خدایی پولداریم عالمی داره ...
خدایاشکرت فکرنکنی دارم ناشکری میکنما .اینا فقط فانتزیای ذهنم بود
تازه دوست داشتم میرفتم ترکیه 😊 خخخخ یادم نیست اخرین باری که رفتم کیش کی بوده...🤣🤣🤣من اصلا کیش نرفتم
یه روز میرسه منم پولدار میشم میدونم💪💪💪👍👍👍👍👍