سلام
من یک دختر ۲۳ ساله هستم.
شما که منو نمیشناسین پس تعریف به حساب نمیاد😅من یک دختر خوشگل و خوش هیکلم و از یک خانواده ی خوب، اخلاق هام واقعا خوبن و اینطور بهتون بگم که معمولا هرجا میرم برام خواستگار پیدا میشه و خوب تو دانشگاه هم خیلیا از من خوششون میومد.
حالا اینو نگه دارین😅😅
تازگی ها آقا پسری که بیشتر از ۴-۵ ساله که از من خوششون میاد ولی تا بحال چیزی به زبون نیوردن، از طریق خوانواده از من خواستگاری کردن.
این هایی که میگم نمیخوام تعریف کنم، فقط میخوام جزئیاتو بگم تا کامل متوجه بشید.
این آقا میشه گف همه چی تمام هستن، از یک خانواده ی اصیل و خیلی عالی و تا حدودی سرشناس، خانواده ی من بشدت به خانواده ی آقا پسر علاقه دارن، پولدار، اهل خوشگذرونی.
پسر هم ساده و پاک، باهوش و درسخون، آروم، هرچی... هرچی که فک کنین ایشون دارن. همیشه با من در کمال مهربانی بوده، با اینکه بهش محل نمیدم، ولی خیلی بهم علاقه نشون میده، در کل خیلی خوبه.
حالا ایشون تا چند وقت دیگه قراره برن برای زندگی یک کشور دیگه، از بهترین شهرهای دنیا...
و خوب دیگه بالاخره خواستگاری کردن و گفتن هم هرچه سریع تر جواب بدم چون اگر بخوام به عنوان همسرشون برم، باید محضریش کنیم، تا منم بتونم اقامت بگیرم.
اینم نگه دارین😅😅
و اینکه من یک دختر بشدتتتتت با مزاج گرم هستم، هرچی بگم کم گفتم :)) خیلی خیلی زیاد میل دارم
و اینطوری بهتون بگم که از هر ۵تا آقا از ۴ تاشون خوشم میاد😄 ینی بهم بگن بیا برو زن فلانی بشو با کله میرم :)) و لحظه شماری میکنم برای رابطه!
من غالبا هرشب به این مسائل فکر میکنم و خوب ۱۰۰۰تا فکر تو سرم دارم. که بعد ازدواج برای تنوع و بهتر شدن رابطه، فلان کارو بکنم، فلان چیزو بخرم، فلان لباسو بپوشم، فلان طور عشوه بیامو...😅🤦🏼♀️😄
حالا مسئله و مشکل اصلی:
اما اما اما من توی این ۵سال نتونستم حتی ۱بار به رابطه ی خودمو این آقا فکر کنم، با اینکه نه زشته نه بدتیپه و نه هیچی، اما همش فکر میکنم سرد مزاجه و حتی اگر پسر گرمی هم باشه من اصلااا احساس میکنم از رابطه باهاش خوشم نمیاد.
یعنی طوریه که بعضی وقتا با خودم فکر میکنم اگر من باهاش ازدواج کنم باید ببوسمش یا بغلش کنم، چندشم میشه واااقعا، به طرز عجیبی
چه برسه به چیزای دیگه...
به نظرم اصلا و ابدا جذابیت جنسی برای من نداره.
واقعا نمیدونم چرا ولی فکر میکنم من اصلا با چنین مردی تا آخر عمر تحریک نخوام شد و شبا باید دل آزرده سر رو بالش بذارم و بخوابم
کم ندیدم خانمایی که گرم هستن و با همسرشون رابطه ی خوب ندارن و خیلی ناراحت و یا افسرده میشن بعد چند وقت، یا به فکر خیانت و یا طلاق میوفتن...
حالا از یک طرف خانوادم هستن که همشون میگن این بهترین کسی هست که بخوای باهاش ازدواج کنی و از همه نظر عالیه...
از یک طرف من نمیتونمم این احساساتمو به خانوادم بگم(من جلوی مامانم کلمه ی دوست پسر رو هم نمیگم چه برسه به این چیزا!!🤣🤣)...
از یک طرف میگم شاید بعد ازدواج درست بشه...
از یک طرف میگم این همه پسر هستن که از من خوششون میاد، چرا حالا حتما همین؟ ایشالله خواستگارای بعدی...
از یک طرف میگم شاید این بهترین موقعیت ازدواج برام باشه، مخصوصا که شرایط آقا پسر واقعا اغوا کنندست، کیه که نخواد راحت بره تو یکی از بهترین شهرای دنیا زندگی کنه؟(حالا حساب وطن دوست ها جداست😅)، نه نیاز باشه کار کنه و نه هیچی فقط بره خوشگذرونی و بهترین زندگی رو تجربه کنه؟؟
از یک طرف میگم این بیچاره عشقشو میذاره، پولشو میذاره، وقتشو میذاره، کلی تلاش میکنه، که من رو هم با خودش ببره، بعد اگه نتونم کنار بیام و بخوام طلاق بگیرم، ۱۰۰٪ حقشو ضایع کردم. حقِ کسی که با وضعیت موجودش، حقشه که یک زندگی ایده آل رو تجربه کنه...
واقعا سر یک دوراهیه بزرگم😖😓
بنظر شما من باید چیکار کنم؟؟؟😞