خیلی دلم گرفته من شوهرم تک پسره و6تاخواهرداره البته ی برادرناتنی هم داشته ک چندساله فوت شده هممون توی ی ساختمون زندگی میکنیم یعنی ی سه جهارسالی بخاطر درسوکارشوهرم مجبورشدیم بریم ی شهردیگه ک بعددوباره برگشتیم شهرخودمون ی سالو خورده ایه ک برگشتیم ازوقتی برگشتیم جاری من که ی زنه بزرگیه حدودا24سال ازمن بزرگتره ب دروغ ی حرفایی پشت سرم میزنه
نشد روزی من برم خونه مادرشوهرم و این زن ودخترش ک هم سن من هست تیکه بارم نکنن مثلا میگه شما بدبختین ک اومدین خونه پدرشوهرزندگی میکنید یادخترش میگه خداروشکر فلانی شوهرشو گذاشت سرکار پارسال همین موقع هابود ک دخترش حدودا25سالشه پسر ی سالمو4تاسیلی زد منم بچموبغل کردم اوردمش اینورهیچی نگفتم