2726
عنوان

داستان....متن....دلنوشته....

| مشاهده متن کامل بحث + 312 بازدید | 31 پست

از هنگامي ک خداوند مشغول خلق زن بود شيش روز ميگذشت. فرشته اي ظاهر شد و گفت: چرا اين همه وقت صرف اين يکي ميفرماييد؟ خداوند پاسخ داد: دستور کار اورا ديده اي؟


بايد دويست قطعه متحرک داشته باشد، ک همگي قابل جايگزيني باشند، بايد بتواند با خوردن غذاي شب مانده کار کند. دامني داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جاي دهد، بوسه اي داشته باشد ک بتواند همه دردهارا، از زانوي خراشيده گرفته تا قلب شکسته را درمان کند. او ميتواند هنگام بيماري خودش را درمان کند، يک خانواده را با يک قرص نان سير کند.


فرشته نزديک شد و به زن دست زد و گفت: اما پروردگارا او را خيلي نرم آفريدي.


خداوند : بله نرم است اما او را سخت هم آفريده ام تصورش را هم نميتواني بکني ک او تا چه حد ميتواند تحمل کند و زحمت بکشد. آنگاه فرشته متوجه چيزي شد و به گونه زن دست زد و گفت اشک براي چيست؟


خداوند گفت: اشک وسيله ايست براي ابراز شادي، اندوه، درد، نااميدي...


فرشته متاثر شد و گفت: زن ها قدرتي دارند ک مردان را متحير ميکنند.


خداوند گفت: اين مخلوق عظيم فقط يک عيب بزرگ دارد


فرشته گفت: چه عيبي؟


خداوند فرمود : پارک دوبل بلد نيست

نیازی ب پرواز نیست.همین پایین بالاترازخیلیام❤
از هنگامي ک خداوند مشغول خلق زن بود شيش روز ميگذشت. فرشته اي ظاهر شد و گفت: چرا اين همه وقت صرف اين ...

😒😒😒😒😒😒😒😒😏😏😏😏😏😏😏🤭🤭🤭🤭🧐😁😁😁😂😂😂😂😂😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

سکه10میلیونی بهارآزادی نیست پاییز اسارته😒/کا‌ش یه دوستی مثل حضرت موسی داشتیم باهم میرفتیم شمال بزرگوار عصاشو میزد به دریای خزر باز میشد با ماشین مستقیم میرفتیم روسیه😢/به جای اینکه استوری بذاری کرونا خر است بتمرگ توخونت😒کرونا خر نیست خر تویی هموطن😏/خدایا لااقل یه پیامبر بفرست باهاش مذاکره کنیم😐/خدایا میگم یبار دنیا رو روشن خاموش کن شاید درست شد🙁/حالا اگه یه ویروس میومد که با سرمای هوا از بین میرفت میانگین دمای کشور 41 درجه بود😒/برای اینکه سر قضیه کرونا یه تودهنی محکم به چینیا زده باشیم از این به بعد به جای واژگان ته چین، پاچین، بلدرچین ودارچین به ترتیب از واژگان ته گل محمدی،پاگل محمدی،بلدرگل محمدی و دارگل محمدی استفاده میکنیم✌️/نمیدونم چرا خدا به کشیشا گفته شراب بخورین ولی زن نگیرین اما به آخوندا گقته شراب نخورین اما تا جا داره زن بگیرین😯 واقعا چرا؟/کتاب بیشعوری روباز کردم دیدیم داره به خیلی ازاطرافیانم توهین میشه بستمش پرتش کردم اونطرف😖/آرامش دوگیتی تفسیر این دو حرف است:آره تو راست میگی،باااااشــــه تــــوو خـــوووبــی/شوهرت مثل جاده چالوس نباشه که همه باهاش خاطره داشته باشن صلواات/من اگه میوه هم بودم یه نارگیل رو بلندترین درخت جهان میشدم که فقط یه میمون حاضر بود برای به دست آوردنم ریسک کنه/کاش یوزارسیف عباشو رو منم مینداخت بعد که برمیداشت من لاغر و خوش هیکل میومدم بیرون با بغض میگفتم:با من چه کردی یا نبی؟دنبه هایم کو؟😢

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

مردى متوجه شد که گوش همسرش سنگين شده و شنواييش کم شده است


به نظرش رسيد که همسرش بايد سمعک بگذارد ولى نميدانست اين موضوع را چگونه با او در ميان بگذارد


بدين خاطر ، نزد دکتر خانوادگيشان رفت و مشکل را با او در ميان گذاشت


دکتر گفت براى اين که بتوانى دقيقتر به من بگويى که ميزان ناشنوايى همسرت چقدر است آزمايش ساده اى وجود دارد


اين کار را انجام بده و جوابش را به من بگو :


«ابتدا در فاصله 4 مترى او بايست و با صداى معمولى مطلبى را به او بگو . اگر نشنيد همين کار را در فاصله 3 مترى تکرار کن بعد در 2 مترى و به همين ترتيب تا بالاخره جواب دهد»


آن شب ، همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهيه شام بود و خود او در اتاق تلويزيون نشسته بود


مرد به خودش گفت الان فاصله ما حدود 4 متر است ؛ بگذار امتحان کنم


سپس با صداى معمولى از همسرش پرسيد :


عزيزم شام چى داريم ؟


جوابى نشنيد


بعد بلند شد و يک متر جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسيد :


عزيزم شام چى داريم ؟


باز هم پاسخى نيامد


باز هم جلوتر رفت و از وسط هال که تقريباً 2 متر با آشپزخانه و همسرش فاصله داشت گفت :


عزيزم شام چى داريم ؟


باز هم جوابى نشنيد


باز هم جلوتر رفت و به در آشپزخانه رسيد ؛ سوالش راتکرار کرد


و باز هم جوابى نيامد


اين بار جلوتر رفت و درست از پشت سر همسرش گفت :


عزيزم شام چى داريم ؟


زنش گفت :


مگه کرى ؟ براى پنجمين بار ميگم :خوراک مرغ !!!

نیازی ب پرواز نیست.همین پایین بالاترازخیلیام❤
مردى متوجه شد که گوش همسرش سنگين شده و شنواييش کم شده است به نظرش رسيد که همسرش بايد سمعک بگذارد ...

😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

سکه10میلیونی بهارآزادی نیست پاییز اسارته😒/کا‌ش یه دوستی مثل حضرت موسی داشتیم باهم میرفتیم شمال بزرگوار عصاشو میزد به دریای خزر باز میشد با ماشین مستقیم میرفتیم روسیه😢/به جای اینکه استوری بذاری کرونا خر است بتمرگ توخونت😒کرونا خر نیست خر تویی هموطن😏/خدایا لااقل یه پیامبر بفرست باهاش مذاکره کنیم😐/خدایا میگم یبار دنیا رو روشن خاموش کن شاید درست شد🙁/حالا اگه یه ویروس میومد که با سرمای هوا از بین میرفت میانگین دمای کشور 41 درجه بود😒/برای اینکه سر قضیه کرونا یه تودهنی محکم به چینیا زده باشیم از این به بعد به جای واژگان ته چین، پاچین، بلدرچین ودارچین به ترتیب از واژگان ته گل محمدی،پاگل محمدی،بلدرگل محمدی و دارگل محمدی استفاده میکنیم✌️/نمیدونم چرا خدا به کشیشا گفته شراب بخورین ولی زن نگیرین اما به آخوندا گقته شراب نخورین اما تا جا داره زن بگیرین😯 واقعا چرا؟/کتاب بیشعوری روباز کردم دیدیم داره به خیلی ازاطرافیانم توهین میشه بستمش پرتش کردم اونطرف😖/آرامش دوگیتی تفسیر این دو حرف است:آره تو راست میگی،باااااشــــه تــــوو خـــوووبــی/شوهرت مثل جاده چالوس نباشه که همه باهاش خاطره داشته باشن صلواات/من اگه میوه هم بودم یه نارگیل رو بلندترین درخت جهان میشدم که فقط یه میمون حاضر بود برای به دست آوردنم ریسک کنه/کاش یوزارسیف عباشو رو منم مینداخت بعد که برمیداشت من لاغر و خوش هیکل میومدم بیرون با بغض میگفتم:با من چه کردی یا نبی؟دنبه هایم کو؟😢
2728

حاج آقا(قاضی): خودتونو کامل معرفی کنید...


- شوهر: کاظم! برو بچ بهم میگن کاظم لب شتری! دیلپم ردی! ۲۳ ساله!


- زن : نازیلا! لیسانس هنرهای تجسمی از دانشکده سیکتیروارد فرانسه! ۲۰ ساله!


- حاج آقا : چه جوری با هم آشنا شدید؟


- شوهر : عرضم به حضورتاَن ورت حاجی! ایشون مارو پسند کردن!


مام دیدیم دختر خوبیه گرفتیمش!!!


- زن: حاج آقا می بینین چه بی چشمو روئه! حاج آقا تازه سابقه دارم هست!


- شوهر: حاجی چرت میگه! من فقط دو سال اوفتادم زندان اونم با بی گناهیه کامل!


- حاج آقا : جرمت چی بود؟


- شوهر : حاجی جرم که نمی شه بهش گفت! داش کوچیکم حرف گوش نمیکرد ... مختوع النسلش کردم !


- زن : حاج آقا می بینین چقد بی احساسه !


- حاج آقا : خواهر من شما به چه دلیلی تقاضایه طلاق کردین ؟


- زن : حاج آقا ما الان درست ۳ ساله که ازدواج کردیم ولی این آقا اصلا عوض نشده!


- شوهر : دهه ! بابا بکش بیرون ! حاجی بده اصالتمو از دست ندادم ؟


- حاج آقا : خواهر من شما فقط به خاطر اینکه ایشون عوض نشده


میخواین طلاق بگــــــــیرین؟


- زن : حاج آقا اولش فکر میکردم درست میشه ! گفتم آدمش میکنم ! مدرنش میکنم !حـاج آقا این شوهر من نمیفهمه تمدن چیه ! نمیدونه مدرنیسم چیه!


- شوهر : بابا! را به را گیر میده ! این کارو بکن ! این کارو نکن ! این لباسو بپـــوش !!اونو نپوش ! حاجی طاقت مام حدی داره !


- زن : حاج آقا به خدا منم تو فامیل آبرو دارم ! دوست دارم شوهرم شیک ترین لباسارو بپـوشه!


- شوهر : حاجی میخوایم بریم خونه اون بابای قالپاقش !!! گیر میده میگه باید کروات بزنی ! به مولا آدم با کروات یبوست میگره ! نفسمون میات بالا ولی پایین رفتنش با شابدوالعظیـــمه ! حاجی ما از بچگی عادت داشتیم دو سه تا تکمه مون وا باشه !!


- حاج آقا : خواهر من حق با ایشونه !


- زن: حاج آقا بهش میگم تو خونه زیرشلواری نپوش ! یکی میاد زشته ! حد اقل شلوارک بپوش!


- شوهر : حاجی من اصن بدون زیرشلواری خوابم نمی بره !بابا چاردیواری اختیاری ! راستش اینجا جاش نیست ولی بابای خدا بیامرزم میگفت :


- حاج آقا : خدا بیامرزتش !


- شوهر : خدا رفتگان شمارم بیامرزه ! میگفت : سعی کن تو زندگیت دو تا چیز و ترک نکــنی !! یکی سیغار ! یکی زیرشلواری ! حاجی جونم برات بگه که گیر داده خفن که سیغار نکش ! رفته برام پیپ خریته ! آخه خداییـــش این سوسول بازیا به ما میات؟!!


- زن : حاج آقا شما نمیدونین من چقدر سعی کردم حرف زدن اینو درست کنم ! نشد که نشد !


- شوهر : حاجی رفته واسه من معلم خصوصی گرفته ! فارسی را درست صوبت کنیم ! دیــــگه روم نمیشه جولو بچه محلا سرمو بلند کنم ! حاجی خسته مونده از سر کار میام خونه به جای چایی واسه من کافی شاپ میاره ! درســته آخه ؟! حاجی از وقتی گرفتمش ۳۰ کیلو کم کردم ! از بس که از این غذا تیتــیشـیا داده به خورده ما!!! لازانتـیا و بیف استراگانورف و اسپاقرتی و از این آت آشغالا. حاجی هرکی یه سلیقه ای داره ! خب منم عاشق آب سیرابی با کیک تیتاپم !!!


- زن : حاج آقا یه روز نمی شه دعوا راه نندازه ! چند بار گرفتنش با وثیقه آزادش کردیم ...


- شوهر : آره ! رو زنم تعصب دارم ! کسی نیگا چپ بهش بکنه ! خشتکشو پاپیون میکنـــــم !!!


- حاج آقا:خب شما که اینهمه با هم اختلاف فرهنگی و اقتصادی داشتین چرا با هــــــــم ازدواج کردین ؟


- زن : عاشقش بودم ! دیوونش بودم ! هنوزم هستم..

نیازی ب پرواز نیست.همین پایین بالاترازخیلیام❤

 پسرهاي امروزي


داداشم از بس رفته خواستگاري خسته شده. اومده به مامانم مي گه يه دختري رو خودم زير نظر دارم. به شرطي که زياد سوال درباره اش نپرسين. فقط 5 تا سوال مي تونيد بپرسيد. مامانم مي پرسه:‌ پسرم اين دختره کيه؟ اسمش چيه؟ باباش چه کاره است؟ کجا با هم آشنا شدين؟


داداشم مي گه: شد 4 تا سوال. فقط يه دونه ديگه مي تونين بپرسين.


طويله


داداشم رفته خواستگاري. دختره پرسيده شما از بين يه دختر شهرستاني و يه تهراني کدوم رو بيشتر ترجيح مي دين؟ داداشم گفته: بستگي داره. به نظر من آدم توي هر طويله اي که بزرگ شده، بايد بره از همون جا زن بگيره.دختر بغض کرده. به داداشم گفته:‌ واسه تون متاسفم. بعد از اتاق گذاشته اومده بيرون.


صداقت


داداشم رفته خواستگاري. واسه دختره تعريف کرده که من توي زندگي به صداقت خيلي اهميت مي دم. بعد خودش يه هويي جو گير شده. گفته:‌مثلا من خيلي صادقانه بگم. خودم ديشب براي اولين برار رفتم يه پارتي که تجربه کنم ببينم اين پارتي چه جور چيزيه . نمازم هم صبحش قضا شد.


ديروز از خونه دختره زنگ زدن. مي گن:‌ ما به پسر لاابالي که هر شب مي ره پارتي، نمازش هم قضا مي شه دختر نمي ديم.


لوس بازي


داداشم رفته خواستگاري. از دختره خوشش اومده. وقتي دختره داشته حرف مي زده، خيار و پرتقال ظرف دختره رو برداشته پوست کنده. نمک زده و بهش تعارف کرده.


مي گه: دختره از اين حرکت من خيلي خوشش اومد.


بهش مي گم: بدبخت زن ذليل. توقع کاذب ايجاد نکن. فردا اون زن لباس هاش رو پرت مي کنه جلوت مجبورت مي کنه همش رو بشوري.


توجه


داداشم رفته خواستگاري. دختره گفته:‌ من مي خوام بپرسم شما به اين کتاب هايي که پشت سر من چيده شده و نشاندهنده علائق و سلائق منه توجه کرديد؟


داداشم گفته: راستش من به خدا شما هم خيلي توجه نکردم. چه برسه به کتاب هاي پشت سرتون.


مسلمون خشک


داداشم رفته خواستگاري. دختره کلي از اعتقادات مذهبي اش تعريف کرده و در عين حال گفته : البته ما از اين مسلمون هاي خشک نيستم که لب به مشروب نزنيم.


ظاهرا مسلمون خيس بودند ايشون !!!

نیازی ب پرواز نیست.همین پایین بالاترازخیلیام❤

هيزم شکني مشغول قطع کردن يه شاخه درخت بالاي رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه.


وقتي در حال گريه کردن بود، يه فرشته اومد و ازش پرسيد: چرا گريه مي کني؟


هيزم شکن گفت: تبرم توي رودخونه افتاده.


فرشته رفت و با يه تبر طلايي برگشت و از هيزم شکن پرسيد:آيا اين تبر توست؟


هيزم شکن جواب داد: نه 


فرشته دوباره به زير آب رفت و اين بار با يه تبر نقره اي برگشت و پرسيد: آيا اين تبر توست؟


دوباره، هيزم شکن جواب داد: نه 


فرشته باز هم به زير آب رفت و اين بار با يه تبر آهني برگشت و پرسيد: آيا اين تبر توست؟


جواب داد: آره.


فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هيزم شکن خوشحال روانه خونه شد.


روزي ديگر هيزم شکن وقتي داشت با زنش کنار رودخونه راه مي رفت زنش افتاد توي همان رودخانه. هيزم شکن داشت گريه مي کرد که فرشته باز هم اومد و پرسيد که چرا گريه مي کني؟ اوه فرشته، زنم افتاده توي آب.


فرشته رفت زير آب و با جنيفر لوپز برگشت و پرسيد: زنت اينه؟ هيزم شکن فرياد زد: آره!


فرشته عصباني شد. تو تقلب کردي، اين نامرديه 


هيزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. مي دوني، اگه به جنيفر لوپز نه مي گفتم تو مي رفتي و با کاترين زتاجونز مي اومدي.و باز هم اگه به کاترين زتاجونز نه ميگفتم، تو مي رفتي و با زن خودم مي اومدي و من هم مي گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من مي دادي. اما فرشته، من يه آدم فقيرم و توانايي نگهداري سه تا زن رو ندارم، و به همين دليل بود که اين بار گفتم آره.


نکته اخلاقي:


هر وقت مردي دروغ ميگه به خاطر يه دليل شرافتمن

نیازی ب پرواز نیست.همین پایین بالاترازخیلیام❤

 دوشنبه


الان رسيديم خونه بعد از مسافرت ماه عسل و تو خونه جديد مستقر شديم . خيلي سرگرم کننده است که واسه ريچارد آشپزي کنم امروز ميخوام يه جور کيک درست کنم که تو دستوراتش نوشته 12 تخم مرغ را جدا جدا ميزنيم واسه همين من کاسه به اندازه کافي نداشتم و مجبور شدم کاسه قرض بگيرم تا بتونم تخم مرغ ها رو توش بزنم .


سه شنبه


ما تصميم گرفتيم واسه شام سالاد ميوه بخوريم در روش تهيه اون نوشته شده بود بدون پوشش سرو شود(لباس)خوب من هم اين دستور رو انجام دادم ولي ريچارد يکي از دوستاشو واسه شام آورده بود خونمون نميدونم چرا هردو تاشون وقتي داشتم واسشون سالاد سروميکردم عجيب و شگفت زده به من نگاه ميکردن (بدون پوشش در لغت آشپزي يعني بدون سس)


چهارشنبه


من امروز تصميم گرفتم برنج درست کنم و يه دستور غذايي پيدا کردم واسه اين کار که ميگفت قبل از دَم کردن برنج کاملا شستشو کنين ، پس من آبگرمن رو راه اندازي کردم و يه حموم حسابي کردم .قبل از اينکه برنج رود م کنم ولي من آخرش نفهميدم اين کار چه تاثيري تو دَم کردن بهتر برنج داشته !


پنج شنبه


باز هم امروز ريچارد ازم خواست که واسش سالاد درست کنم خوب من هم يه دستور جديد رو امتحان کردم


توي دستورش گفته بود مواد لازم را تهيه کنيد و آنها رو روي يه رديف کاهو پخش کنين و بذاريد يک ساعت بمونه قبل از اينکه اونو بخوريد . خوب منم کلي گشتم تايه باغچه پيدا کردم وسالادمو روي کاهوهايي که اونجا بود پخش و پرا کردم و فقط مجبور شدم يه ساعت اونجا وايستم تا يه سگي نياد اونو بخوره .


ريچارد اومد و ازم پرسيد که حالم خوبه؟؟ نميدونم چرا؟ عجيبه!! حتماتوکارش خيلي استرس داشته . بايد سعي کنم يه کمي دلداريش بدم .


جمعه


امروز يه دستور غذايي راحت پيدا کردم نوشته بود همه مواد لازم رو توي کاسه بريز و بزن به چاک (درغذامخلوط کردن به زبان عاميانه بزن به چاک)


خوب منم ريختم تو کاسه و رفتم خونه مامانم ولي فکرکنم دستور اشتباه بود چون وقتي برگشتم خونه مواد همونجوري که ريخته بودمشون توي کاسه مونده بودن !


شنبه


ريچارد امروز رفت مغازه و يه مرغ خريد و از من خواست که واسه مراسم روز يکشنبه اونو آماده کنم ولي من مطمئن نبودم که چه جوري ميشه تن يه مرغ لباس کرد و آمادش کرد. قبلا به اين نکته تو مزرعمون توجه نکرده بودم . ولي بلاخره يه لباس قديمي عروسک پيدا کردم با کفشهاي خوشگلش...


واي من فکر ميکنم مرغه خيلي خوشگل شده بود . وقتي ريچارد مرغ رو ديد اول شروع کرد تا شماره 10 شمردن ولي بازم خيلي پريشون بود. حتما به خاطر شغلشه يا توقع داشته مرغه واسش برقصه !


وقتي ازش پرسيدم عزيزم اتفاقي افتاده شروع کرد به گريه و زاري و هي داد ميزد آخه چرا من ؟چرا من؟ هوووم


حتما به خاطر استرس کارشه ميدونم !!!


نیازی ب پرواز نیست.همین پایین بالاترازخیلیام❤
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
داغ ترین های تاپیک های امروز