اخی عزیزم خسته نباشی ، من میذارم همه کارهارو با هممیکنم ی کار ودوبار انجام نده خب ب فکر خودتم باش اینمامان منم خیلی وسواس داره خودشو داغون کرده ولی خدایی خونش همیشه تمیزه ولی خودش از بین رفته خیلی دستهاش همش ارتروز شده
از تمیز بودن ادم لذت میبره و ارامش داره . من عاشق اینکارام با اینکه الان دوتا وروجک دارم اما بازم کیف میکنم ریختوپاش میکنن و من دنبالشون تمیز کاری چی میتونه بهتر از این باشه
شوهرا خودشون هزارتا کار دارن بخدا ما خبر نداریم فشار روحی زیادی روشونه پس چه بهتر که وقتی میان با یه چایی بری استقبال و روی خوش نشون بدی تا ظاهر خسته از کار خونه.
الانم که همه چی مرتب کردم وتمیزپسرم اومدغذاشوروفرشاریخت 😭😖اخه تاکی این عذاب بخداخسته شدم اصلا هم نمیخوابه الان اومدبرام روش دادزدم وهولش دادم قهرکردرفت گوشه ای نشسته بغض کرده نمیخوام براش برم بزارتاصبح بمونه جاش
غم های من ازاینجاشروع شدهمش هفت سال بودم روزی که پدرم منوگذاشت وتاابدرفت فقط باچشام نگاه میکردم همه گریه میکردن جزمن نمیدونستم چی شده بابچهابازی میکردم مدت هاگذشت ومن فکرمیکردم بابام رفته مسافرت یروزی رفتم سراغ مامانم وگفتم مامان پس چرابابام نمی یادازمسافرت دیگه مارومیخواد؟مادرم اشک توچشاش جمع شدگفت بابات دیگه رفت تواسمون دیگه هم نمی یادمنم رفته روپله هانشستم هوابارونی بودیادمه به اسمون نگاه کردم به خداگفتم اخه خداچراباباموازم گرفتی هنوزازش سیرنشدم باباموخوب نشناختم چجوری برم مدرسه ودوستام باپدراشون روببینم ولی من بدون پدراون روزکلی گریه کردم وفهمیدم دیگه بابام رفت کسی که بمیرددیگه برنمیگرددواین قصه ی غمناک بچگیم 😢😢