بعد از سالها انتظار زنگ زد بهم وای چقد شوق داشتم قلبم داشت منفجر میشد قرار شد هفته بعدش بیاد خواستگاری
رفتیم عقد کردیم چقد خدا رو شکر میکردم
خلاصه با محمد تو حیاط حرم امام رضا تشسته بودم و خیلی اشک شوق ریختم آخ نمیدونی چه حالی میداد سرم گذاشتم رو شونش 😍😍
ببخشید 🙁 اینا رو گفتم بلکه کائنات بشنون و آرزوم برآورده بشه