مادر جاریماولین بار که رفتمخونشون بهم یه پارچه داد، بعد که رفتم خونه و بازش کردم دیدم یه پارچه ملافه ای کهنه اس که لکهای گنده همروشه، ینی قشنگ کهنه کهنه ها، دراون حد مثلا بذاریش دیگه برای گردگیری و زمین تمیز کردن 😐😐😐البته من ادم بددلی نیستم و چون ایشونم همیشه همه ازش به محبت زیاد به همه آدما و دست و دلبازی و مهربونی یاد میکردن ( من خودم خیلی باهاش برخورد نداشتم چون یکی دوسال بعد فوت کردن ،ولی درهمون چندبارهم هربار میدید خیلی بامحبت برخورد میکرد و احترام میذاست) بنابراین حمل براین کردم که بنده خدا متوجه نشده چی داده،یه چیزی ازتو بقچه اش دراورده و نفهمیده که چیه
به هیچچچ کس هم حتی شوهرم نگفتم