نمیتونم نمیشه شبها که میخوابه گریه میکنم به خودم قول میدم نکنم ولی صبح فقط نیم ساعت قولم دووم میاره بعد هم میگه تو چه مامان بدی هستی من اینکارو میکنم عزیز بهم چیزی نمیگه امروز شمشیر اورده بود میزد به صورتم اروم و مهربون گفتم نکن مامانی باز تو چشام نگاه کرد تکرار کرد گفتم ازت میگیرمش ها نکن چندبار دیگه گفتم باز تکرار کرد با خیره سری و لجبازی تا اخر نعره زدم همینجوری شده😭😭😭😭