شب ساعت ۲ تماس گرفتن با همسرم و گفتند داریم که مادرش فوت کرده همه خونه برادرزاده خدابیامرز جمع شدن امروز برگشتن همسرم به مادرش میگه خواهر محمد همونی که خونشون شده بودند برای هر برادر خوبه زنش بشه کرده بود رفتم اونجا نگاش کردم دیدم قشنگه شما جای من بودی ناراحت نمیشدی