حالا نظرم در مورد خوابت و اونی که دیدی .من هیییچ تلمی دربارش ندارم اما یک داستااان خبیییییلی مشابه این چندماه پیش تو اینستا خوندم که شاید دلیل اینکه امشب سر راه هم قرار گرفتیم همینه که این داستانی که من خوندم جواب سوالت و کمک کوچیکی باشه برات .
تو اون داستان یه دختره مث شما بود چشم سومش باز بود و سر یه جریانی ناخواسته کمک کرده بود به کسی که بعدا فهمیده بود انسان نیست و جنه . و انققققددددر زیبا بود اون جن که این دختره عاشقش میشه و میگفت زیباییش و حس قشنگی که از دیدنش داشتم قابل توصیف نبوده جن هم عاشق دختره میشه و بهش میگه هررررکاری داشته باشی برات میکنم هر مانعی رو از سر رات بر میدارم .و از هر خطری دختررو محافظت میکرده چنان برکت و مال و اموالی به زندگی دختره و خانوادش وارد میکنه که دگرگون میشه وضعشون ولی کم کم بهش اصرار میکنه که باید مال من بشی و باهام ازدواج کنی و یه وقتایی چهره ی واقعیش که به شکل جن بوده و خییییییلی وحشتناک بود رو نشون میداده و دختره وحشت میکرده ولی میترسیده بگه نمیخوامت اسمشم مث اسمی که به شما تو خواب گفتن بود تقریبا حالت عربی داشت .
خلاصه دختره کم کم ازش فراری میشه چون چهره ترسناکشو دیده و میگه نمیخوامت .جنه هم شروع میکنه به بدبخت کردن دختره خواستگاراشو فراری میداده و تهدیدش میکرد به مرگ عزیزانش آخرم باعث مرگ اطرافیانش شد تا دختره از بی کسی مجبور شد کلا باهاش بره .
حالا اینکه داستان بود دور از جون شما اصلا استرس به خودت راه نده.ولی خب من یاد این داستان افتادم و حس کردم اون دوتا که تو خواب دیدی هردو یکی بودن و جن بوده .وقتی از چهره واقعیش ترسیدی با یه چهره زیبا خواسته آرامش و اعتمادتو جلب کنه و بهت گفته محافظته.
فقط سعی کن به خدا همیشه نزدیک باشی و اصلا اجازه ندی چشم سومت باز شه به جز خدا و قرآن دنبال هیچی نرو فرکانس بالایی داری میتونی قوی ترین ارتباطو با خود خدا برقرار کنی .از این داستانای جن و فلان دور بمون و سعی کن کاملافراموشش کنی