اولین قرار که رفتم خیابون خالی بود فقط چند نفر بودن که نمیشناختن...وقتی با موتور پسرداییش اومد پیاده شد از دور و اومد پیش من قلبم تند تند میزد دستمو اولش نگرفت جون ممکن بود فامیلام ببینن چون همونورا بودن
یدفعه گفتم دستتو بده کراشت توی دستم
خودش بعدا بهم میگفت جرا اینقدر استرس داشتی عزیزم دستت میلرزید...محکم بغلش کردم جوری که هوا نمونه❤️دیکه بقیه جزئیاتو نگم دیگه...
بار دومم فرداش همین بود
بار سوم دستم خوب بود ولی لبم میلرزید😐بار چهارم عجله بود همچی مشخص نشد ولی قلبمم تند تند میزد از راه دور اومده و فقط دو دقیقه وقت داشت که توی دو دقیقه لبمو💋اینجوری بعدش سریع رفتم خونه