2726

بچه ها من یه دوستی دارم اسمشو مثلا میزارم نیلوفر

نیلوفر و شوهرش باهم هفت سال دوست بودن و بشدت بهم دیگه علاقه داشتن با هرسختی بود باهم ازدواج کردن اونم بعد هفت سال!!

یه عروسی خیلی باشکوه هم تو بهترین تالار تهران گرفتن واقعا همه چی عالی بود و خیلیا بهشون حسودی میکردن دروغ چرا منم روز عروسیش همش گفتم خوش بحالش این دیگه چی کم داره بهترین عروسی تو یه نقطه خوب تهران یه آپارتمان و دوتا ماشین پسره هم کارمند بانک خلاصه این دوتا زندگیشون هیچی کم نداشت

خلاصه یه چند سالی گذشت و من یه بار به نیلوفر گفتم بابا یه نی نی بیار زندگیتون فقط همینو کم داره گفت تنبلی تخمدان داره و نمیدونم کیست شکلاتی داره و خلاصه گفت خیلی وقته تحت درمانه اما هنوز نتیجه نگرفته

پروانه به شمع بوسه زد و بال و پرش سوخت                  بیچاره از این عشق فقط سوختن آموخت


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

  

یه جایی خوندم که می‌گفت : هیچ وقت یک مادر رو سرزنش نکنید، چون خودش خیلی بهتر از شما این کارو بلده... هر روز یک احساس سنگینی و غم داره که مدام تکرار میکنه :کاش بیشتر بودم، کاش بهتر بودم و کاش مهربون تر بودم.      همیشه آخرش خوبه،اگه بد بود بدون  آخرش نیست      وقتی که تو رفتی و لبت نیست،به قرآن                       لنگ است بساطِ قم و این صنعتِ سوهان                    از روی لب توست که در حاشیه قم/هی شعبه زده حاج حسین و پسرانش 😍😍😍🤪🤪                             چشم هایت عقیق اصل یمن /گونه هاقاچ سیب لبنانی /تو بخندی شکسته خواهد شد /قیمت پسته های کرمانی 

منم دلم گرفت گفتم ایشالا زودتر مامان میشی

به موازات این داستان یه دوست دیگه هم داشتم مثلا اسمش سحر 

این دوتا دوستمم همدیگرو نمیشناختن

دوستم  سحر یه مدت با هرکی دوست میشد بعد چند ماه میفهمید طرف متاهله بشدت مردای متاهل جذبش میشدن اینم هروز افسرده تر میشد همش غصه میخورد

خیلی برامنم عجیب بود اخه همشون بعد چند ماه معلوم میشد متاهلن 

مخصوصا دوس پسر اخریشو خیلی دوس داشت وقتی فهمید پسره بچه هم داره دیگه داغون شد

پروانه به شمع بوسه زد و بال و پرش سوخت                  بیچاره از این عشق فقط سوختن آموخت

تا اینکه یه شب بهم گفت مریم میخوام وی چت نصب کنم منم نمیدونستم وی چت چیه اما انگار اکانتای اطرافت میتونن بهت پیام بدن یعنی لازم نیست حتما جز کانتکتات باشن

گفت مریم یه پسره بهم پیام داد قیافشم خیلی خوبه

منم خسته بودم گفتم باشه باهاش چت کن انقدر هرشب مخ منو نخور

خلاصه یه چند روزی از سحر خبر نبود گفتم اخیش از حرفاش راحت شدم هرشب داشتم غصشو میخوردم 

پروانه به شمع بوسه زد و بال و پرش سوخت                  بیچاره از این عشق فقط سوختن آموخت
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز