2737
2734

بچه ها من خیلی شدید به مامان و بابا و داداشم وابسته ام( خواهر ندارم)،داداشم دانشجوعه خونس

چهار و خورده ساله ازدواج کردم بچه هم ندارم وقتایی ک شوهرم شبکار یا روزکار بود میرفتم خونشون(خونه مامان بابام) اونجا میموندم بعد ک شوهرم برمیگشت خونه منم برمیگشتم.

چهار روز گذشته ک ندیدمشون احساس میکنم یک ماه گذشته😢 دیشب و امروز خیلی گریه کردم چون دلم تنگ شده فکرای الکی زیاد کردم که مثلا بعد ک بچه دار شم مثل الان نمیتونم هی برم خونشون بمونم، یا داداشم ک بره سربازی من نابود میشم نبینمش، بیست و خورده ای سال هس ک عزیزنازی بار اومدم.( خودم در کنار شوهرم زیاد لوس نیسم ولی در کنار مامان و بابام چرا ....حتی وقتی مثلا با مامانم میریم بیرون خرید میکنیم نایلون خریدمون رو دستم نمیده میگه سنگینه خودم میگیرم دست) با اینکه سنگین نیس!  در این حد لوسم. این یه نمونش بود!

خونمون تا دو سه ماه دیگ عوض میشه بعدش دیگ دکتر گفته باید باردار شی نذاری دیرتر شه.بخاطر این بیشتر ناراحتم. 

کیا مثل من هسن؟ چیکار کردین ک ب دوری عادت کردین؟

به حرفاتون احتیاج دارم کمکم کنین.

شاید فکر کنین فکرم بچه گونس اما واقعا حرف دلمه😟😟

بیش از اون چیزی ک فکر کنین وابستشونم.

در این حد اصلاااا وابسته شوهرم نیسم.

ببخشید طولانی شد منتظر شنیدن حرفاتون هستم.

ممنون




Your smile is more beautiful than everything for me❤️


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

هيچي بسپ1ار به زمان خودبخود حل ميشه نه اينكه كمتر بشه يجور ديگه ميشه وابستگيت و هروقت ازين فكرا اومد سرت سرتو گرم كن يا به خودت بگو مثلا فقط يروز ديگه مونده ميرم ميبينمشون وبراي اونروز برنام هريزي كن

انقدر خوشبخت باش که صدای آرامشت گوش فلک را کر کند
2728

منم شديدا وابسته و لوس بودم

الان ١٢ ساعت با خانوادم فاصله دارم

از دور كه بهش نگاه كني سخته 

ولي وقتي واردش بشي قوي عمل ميكني

و اينكه بايد بدوني بالاخره وقتي تصميم به ازدواج ميگيري داري مستقل ميشي و لازمه ش تغيير الگوي زندگيته

نمیدونم چطور راهنماییت کنم

چون اصلا وابسته نیستم

از اول خود کفا بار اومدم

برعکس ۲تا خواهرام وابستن و تقریبا هر روز یا ۲روز یه بار اونجان

با دل پاکت یه صلوات مهمونم کن تا حاجتم روا بشه        واسه سلامتی بابام دعا کنید😭
2738

من اینطوری بودم. ولی احساس کردم اطرافیان درک نمیکنن. یا یکی میگفت وابسته ای. یکی میگفت لوسی. حتی حوری بود میخاستم یه جایی برم مسافرت یا یه چیز بخورم عذاب میکشیدم 

میگفتم خواهر وبرادر نیستن. ولی دیدم بزرگ شدن خودشون به زندگیشون رسیدن و من الکی در حسرت بودم و کل زندگیم کوفتم شد. الان هم دیگه اونها اصلا به من فکر نمیکنن. جوری که من خواهرم با یکی دوست بود دلم سوخت گفتم خوب نیست طرف خواهرم گفت دخالت نکن و بابام هم گفت چرا میایی دعوا راه میندازی. دیگه خونه من نیا. و دیگه بابام باشه پام رو خونه اش نمیزارم 

سلام عزیزم منم دقیقا عین شما هستم.شما وقتایی ک شوهرا شب کاره فقط میری اونجا میمونی ولی من یه هفته پیش شوهرم بودم دوهفته پیش مامانم اینا خیلی خیلی لوس و وابسته بار اومدم مامان منم دقیقا عین مامان شما هست من هشت ساله ازدواج کردم هنوزم همونم دوتا بچه دارم شوهرمم خیلی دوستدارم اما ب مامانم خیلی دابستم و داداشام. ولی بخاطر شغل شوهرم الان 1800کیلومتر دورشدم از خونوادم اما بیشتر یکسال نتونستم راه دور رو تحمل کنم با اینکه سالی دو سه بار هی اومدم شیراز د برگشتم  بیشتر نمیتونستم بیام چون بچم میره مدرسه. الانم ب شوهرم گفتم انتقالی بزنه برگردم شیراز پیش مامانم.💖این یکسال همش گریه کردم احساس میکنم دارم افسرده میشم

والا منم وابستم الان که ازدواج کردم ۶ ساعت ازشون دورم خیلی دلم میگیره الانم امروز از اینجا رفتن خیلی ...

آخی عزیزم واقعا خودم توش گیر کردم نمی‌دونم چی بگم آروم شی

Your smile is more beautiful than everything for me❤️
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687