بعدش اونا ی شومیز خریدن ۱۱۰ تومن منم تو دفتر ننوشتم یادم رفت همون لحظه ک اونا رفتن تو نت بهم پیام میدادن بچمم دسته مامانم بود شوهرم اومد گف به اون مرد ریشو و زنش فروختی
(میتونید رها صدام کنید🙋♀️)وقتی مرا "نفسم" خطاب میکنی.... نفسم میگیرد.... نمیدانم از شوق بودنت است.... یا از تصور نبودنت....... کنارم بمان ای خوبترین خوب ها...... نفس من بند نفس های توست خوب من....