امروز بعد دو هفته از خونه مامانم اومدم خونمون....عمل کرده بود مونده بودم پیشش مراقبش باشم....اومدنی مامان طفلکیم کلی گریه کرد گفت بعد دوهفته بهت عادت کردم داری میری تنها میشم....الهی بمیرم براش اخه خیلی تنهاس...خاهرای نامردمم خیلی بهش سر نمیزنن منم که راهم دوره ماهی یکدفعه میرم میام...الانم شوهر نامردمم ولم کرد رفت فوتبال گفت ساعت هشت میام البته قبلش کلی پاچه خواری کرد که ناراحت نباشم ولی خب تنهایی دلم گرفته کاش لااقل اون نمیرفت ساعت هشت بر میگره تا اونموقع نمیدونم چیکارکنم