امشب با باباش رفت که مسواک بزنه
منم رو مبل دراز کشیده بودم یهو صدای افتادن یه چیزی از حمام اومد و پشت بندش گریه ی دخترم فکر کردم خواسته آب بازی کنه باباش نذاشته
تا اینکه دیدم دخترم بغله شوهرمه و لباس دخترم لکه ی قرمز روشه
سریع رفتم طرفشون دیدم دهن دخترم پُرِخونه
نگو با صورت افتاده زمین مسواکم تو دهنش بوده
لبش شکافته بود
الهی مادر بمیره از ناراحتی و دیدن لبش قلبم درد گرفت
الانم با گریه خوابید😭😭😭😭
نمیدونم چرا همون لحظه حس کردم چشم خوردیم