سلام بچه ها من زندگی اروم و بی دغدغه ای دارم خداروشکر
همسرمو واقعا دوست دارم و اونم همینطور (اینارو میگم ک طبق این زندگی نظر بدین)
نقطه ضعف من تو این دنیا تجمع چندتا اقاکنار هم بصورت مجردی میباشد فرقی ام نداره بابام با دوستاش یا شوهرم
پدر همسرم ب شدت رفیق باز هستش حتی ب این سن و سال
مادر شوهرمم ب حدی اروم و صبور و اصلا عجیب غریب رفتار میکنه تو خانومی و هیچ مشکلی با این قضیه نداره
شوهر من قبل ازدواج میدونستم ک چندتا دوست صمیمی داره ک اینا زیادی قاطی میشن باهم اونا مجردن خیلی ام خوبن
من بعد ازدواج گفتم ک خط قرمزم مجرد بازی و سفر مجردی و ایناس _شوهرمم واقعا محدود کرد روابطشو شاید ماهی ی بار همو ببینن اونم چندساعت معمولا تو خونه باغ بعضی وقتا منم هستم گاهی اوقاتم نع
بارها پیش اومده ک دعوامون شده میدونه ک خط قرمزم هستش میدونه ک خیلی قاطی میکنم و حالا میترسه از من احترام میزاره خرم میکنه هرچی ک هست بدون اطلاع من نمیره پیششون یا نهایتا میان خونمون
امشب بهم گفت شامتو بخور فلانی و فلانی اومدن میریم باغ بعد میام گفتم باشه
دو ساعت بعدش مادرشوهرم زنگ زد گفت من میام پیشت شبو باهم باشیم حامدم پیش دوستاش میمونه ☹
منم مادرشوهرمو خیلی دوست دارم اینقدرم محترمه اصلا نمیشه ناراحتش کرد بدون هیچ واکنشی گفتم خوش اومدی
بعد دیدم شوهرم رسوند مادرشو رفت حتی نیومد تو حتی زنگم نزد بگه من نمیام ببخشید یا هرچی
مادرشم میدونه ک چقدر بد خلقی میکنم سر این موضوع از وقتی اومد هی گفت ناراحت ک نشدی من پیشتم یا حامد پیش دوستاشه خیالت راحت اونا پسرای خوبی ان و چی چی