میگه کلی با ذوق و شوق اومدم راه های قوی شدن اسپرم و چیزایی که واسش ضرر داره رو براش گفتم که بعدا که خواستن بچه دار شن رعایت کنه
میگه چرا از الان فکر این چیزایی شاید تا اون موقع ما از هم جداشدیم شاید هزارو یک اتفاق افتاد همه بچه دار میشن ماهم یکیش
و چیزای دیگه
کلی باهام دردو دل کرد که شوهرم همیشه بدبین به همه چی
گفت همیشه به بدترین چیز ممکن فکر میکنه و نفوذ بد میزنه میگه دیگه خسته شدم
منم نمیدونستم چی بهش بگم اروم شه گفتم ایشالا درست میشه صبر داشته باش شاید از جایی عصبی بود
به نظرتون چی بهش بگم یکم دلش اروم شه