اونایی که بچه تون سقط شده بیایید تاپیکمو بخونید آروم شید عزیزای دل

خیلی متاسفم عزیزم 

درد واقعا بزرگیه کاملادرکتون میکنم هرچند اون بچه رو هیچوقتفراموش نمیکنی اما خودتو اماده کن و بلطف خدا ایشالا مجدد باردار میشی و اون غم رو راحت تر خواهی پذیرفت

نه چیزی نشنیدم در این مورد اما اینم بگم دکتری که این سری تحت نظرش بودم آدم بشدت مذهبی هست و اهل این حرفا حتی بمن ریحانه بهشتی رو معرفی کرد و بمحض اینکه اجازه اقدام داد گفت که احتمال نود درصد سرکلاژ باید بشم که شدم هم 

اینم بگم که سرکلاژ عمل فوق العاده راحتیه

خیلی تصمیم سختی گرفتید 

امیدوارم خدا همه مونو ببخشه 

فرزند چه پنج هفته چه جوون رشید اولاد آدمه و از دست دادنش واقعا دردناکه

امیدوارم بزودی حال دلتون خوب شه

میدونم چی میگی من بچه دومم بود ولی داغون شدم از اون بدتر هم بیقراریا پسر بزرگم برا داداشش داغ‌نم میکرد 

درمورد اقدام بنظر من شش ماه صبر کن بدنت آماده شه چون سرکلاژ مراقبت میخاد این بار باید استراحتت بیشتر باشه یجوری برنامه ریزی کن بارداریت افسرده نشی یا هی بفکر اون قبلی بیفتی و داغون شی

یه چیز هم بگم بمحخض بارداری مجدد دلت آروم آروم میشه😍

من میلاد میرفتم که هیچکار برام نکردن

این سری رفتم بیمارستان یاس البته فقط برا سرکلاژ و دوبارم که بستری شدم دکتر اصلیم فیاض بخش کار میکنه رئیس زایشگاه اونجاس منتها از هفته ۳۴ بهم گف دیگه مطب نیا و برو همون بیمارستان چون احتمال زیاد بچت زود دنیا بیاد ان آی سیو داشته بالشن که همونطورم شد و پسرم یازده روز بستری شد

ربطی نداره عزیزم سقط خیلیییی انرژی ادمو تحلیل میبره بذار شیش تا سیکل بگذرونی تا رحمت یه کم جون بگیره وقتی مجدد باردار شدی ایشالا اونوقت میفهمی که منظورم از تحلیل رفتن انرژی چیه

درمورد شوق و ذوق هم بهت بگم آره همونقدر شایدم بیشتر داشته باشی ولی یه مساله ای که خود منو اذیت کرد این بود که هرلحظه حس میکردم اینم از دست میدم و تمام نه ماه بارداریم با استرس گذشت استرس که میگم به لفظ راحته یهو میدیدی با تپش قلب از خواب منیپریدم مدام نفسم میگرفت و... 

هزارتا فکر و خیال میومد تو سرم همش حخس میکردم هرلحظه من یه عزیزی رو از دست میدم 

راستشهنوزم اون کابوسا باهامه الانشم پسر بزرگم سرما خورده و میگف قلبم درد میکنه من مردمو زنده شدم تا بردمش دکتر چک کرد و گف معدشه نه قلبش

ولی شما سعی کن مثل من نباشی با تمام وجودت بسپر بخدا من باید اون روزها به معنی واقعی توکل میرسیدمو و میدونستم باید دل به حکمت خدا بدم تا انقد استرس نکشم 

وقتی زایمان کردم خواهرام و مامانم از شهر دورتررررر زنگ زده بودن و فقطططط گریه میکردن آبجیم میگف ما کل نه ماه رو با تو استرس کشیدیم امشب یه خواب راحت بکنیم خخخخ

یعنی میخام بگم تموم زندگی ما تحت تاثیر قرار گرفته بود

دکتر من فقط شهرقدس مطب داره و البته تو فیاض بخش هم هست اما روزاشو نمیدونم یه کم سن بالا و غر و غرو هست خخخ ولی بشدت منو دل گرم میکرد که به خدا اعتماد کن و ... واقعا روحیه گرفتم من

اسمش فهیمه تاجیک هست

اتفاقا منم چون دلیل اصلی سقطم مشخص نبود و یه بچه بدون سرکلاژ داشتم بهم گفتن پنجاه پنجاهه ولی خب منم انتخاب کردم که سرکلاژ کنم چون تنها راه درست ممکن میومد بنظرم

بله سرکلاژ عوارض داره که ایجاد عفونت میکنه باید مراقبت کنی من عفونتم کردم اتفاقا ولی دارو میگرفتمو با هر جون کندنی بود رسوندم با ماه آخر امنا دخترخالمم بعد دوتا زایمان زودرس سرکلاژ شد و هعیچ مشکلی نداشت و اتفاقا پسر عجول من همون تاریخ زایمان اون دنیا اومد خخخ

من فقط برا نماز دسشویی اونم فرنگی و غذا و ماهی یبار مطب پا میشدم

فقط این کاناپه شاهده من چی کشیدم خخخ

ولی خب خیلیا سرکلاژم میشنو مشکلات من براشون پیش نمیاد 

روحیه روحیه روحیه خیلیییی مهمه بعد سقط که من نداشتم

تاپیکام هست بخون اگر خواستی

کتاب خوندم فیلم موسیقی بافتنی ...

من کار شوهرم یجوریه بعضی روزا خونس خوب بود چون پسر بزرگم دیگه کلا با اون بود

شما بچه نداری راحت تری لازم نیس هی مراقب کسی دیگه هم باشی راحت دراز بکش و خودتو سرگرم کن