دیروزم یه تاپیک زده بودم، شاید باورتون نشه از دیروزه افسرده شدم، دلم میخواد برم یه جایی که هیچکس نباشه، از تذکر دادن ، حرف زدن، یعنی زندگی برام بی معنی شده شاید از دید خیلی ها حرفم یا ناراحتیم الکی باشه ولی نمیتونم تحمل کنم من میگم تو زندگی آدم احترام پدر و مادرشو باید حفظ کنه حالا هر آدمی که هستن من هیچوقت نمیتونم به پدر و مادر شوهرم بی احترامی کنم یا با خودم بگم چون شوهرم این کارو کرد پس منم با خانوادش فلان برخوردو میکنم ، ولی متاسفانه شوهرم با بعضی کاراش منو ناراحت میکنه مثلا دیروز مامانم کلی بهش زنگ زده جواب نداده یعنی شرایطش جور نبوده ج بده براش مهم هم نیست که چرا زنگ زده بهش میگم الان اگه مامان خودت بود بعدا زنگ نمیزدی ببینی چیکار داره یا چی میخواد، شاید براش اتفاقی افتاده که زنگ زده خوب برات مهم باشه، نسبت به این مسائل بی توجهه، بعضی وقتا دلم برای بچم میسوزه با خودم میگم از این پدر لجبازی که احترام براش مهم نیست چی میخواد یاد بگیره، واقعا نمیدونم چیکار کنم😕
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.