دوستان سلام.
مادرم سرطان داشتن از نوع بدخیم. دکترها جوابمون کردن تا اونجایی که تونست جنگید. من ساکن تهرانم مادرم شیراز. امروز ظهر فهمیدم مادرم دیشب رفتن توی کُما. فکر کن من فردا وارد هفته ۳۴ بارداریم میشم.😔😔😔 یه لحظه گریه میکنم وسط گریه میخندم با دخترم حرف میزنم که چیزیش نشه. خدا برای کسی نخاد عین دیوونه ها شدم وسط خنده برای دخترم گریه میکنم برای مادرم... نمیدونم چی در انتظارمه و نمیدونم چی میخاد بشه.ولی کمرم شکست امروز من آدم لحظه آخرش نبودم. چهارشنبه با مادرم صحبت کردم حالش خوب بود هرچند بستری بود توی بیمارستان ولی نمیدونم چی شد که دیشب رفتن توی کما... یعنی واقعا مادرم چشماش رو بست دیگه ؟؟؟ 😔😔😔😔 دخترم و ندید که. من ۳۸ روز دیگه زایمان میکنم آخه.. خدایا مادرم خیلی ذوق بچه ام رو داشت چی شد یهو..