دوستان مامان من خیلی ساکته و مظلوم... واقعا مشهوره ب این قضیه.. همسر من همه ش میگه مامانت چرا ی سوال از ما نمیکنه ی نظر نمیده.. خیلی مامانمو دوستداره.. اطرافیان هم همینطور
بعد ما خانوادگی ی دوره داریم خاله مو زنداییم همیشه نوبت مهمونی دوره میشد ی تولد قاطیش میکردن مامان منم هی کادو میداد... ینی بهتون بگم همیشه مامانم داره کادو میده.. من چندین بار ب مامانم گفتم توهم تولد بگیر اینا بیان یا تایم دوره جور نمیشد یا مامانم میگف نه زشته و فلان.. اصلا نشد ک ما تولد بگیریم
بعد جدیدنا ب دوره خانوادگیمون یکی از اقوام دورمون هم اضافه شده که بنده خدا هردفعه میاد مهمونی خاله مو زنداییم تولد دارن هی باید کادو بده
مامانمم بی منظور توو گروه خانوما ک داریم نوشت که ازین ب بعد تولد جدا بگیرین مهمونی دوره جدا بشه
ینی خاله م ز زد هرچی دهنش اومد و نیومد بار مامانم کردکه حرفت سنگین بود و ینی ما واس کادو اولد میگیریم و ازین حرفا اخرم تلفنو قط کرد
زنداییم ک توو همون گروه با شوخی خنده کلی حرف بار مامانم کرد
مامانم هم از خاله م بزرگتره هم از زنداییم
خاله م ک قطع کرد مامانم نشست گریه و زاری. ب من زنگ زد ک ببین خاله ت چیکار کرد این همه سال اگه باهام خوب بود بخاطر این بود ک من حرفشو گوش میکردم ی بار ک مخالفت کردم اینطور باهام برخورد کرد..
ازونطرف مامانم بدون مشورت با من ی طومار مینویسه از زنداییم عذرخاهی میکنه(درحالیکه زنداییم انقد کارا باهامون کرده و بی احترامیا کرده و هیچ وقت عذرخاهی نکرده، ازین بی چاک و دهناس، چاله میدونیا) حالا مامانم پیام رو فرساده زنداییم خونده ج نداده
ینی من نمیدونم این مامان بدبخت من ی بار حرف زد چیزی نگف که
ازون بدتر خاله م توو همون گروه ک زنداییم هس کلی حرف بار مامانم کرد
مامانم بهم ز میزنه همه ش بغض داره میگه هرروز گریه میکنم
واقعا خودمم بهم ریختم
راهم ب مامانم دوره احساس میکنم خیلی تنهاس
میشه شما نظر بدین