شب پنجشنبه من نتونستم تا صبح بخوابم بالخره بعد کلی مکافات تونستم بخوابم تازه خوابم برده بود که گوشی شوهرم شروع کرد زنگ زدن وافتاد پشت تاج تخت صداش باعث شد مث جن زده ها بیدار بشم شوهرمم شروع کرد سرم داد زدن که تو گوشیمو گذاشتی بالا تخت زود باش در بیارش از من انکار از اون اصرار خلاصه بازور مجبورم کرد گوشیرو در بیارم دستم پوستش رفت با سیخ در آوردمش به جا تشکر بازهم توپید خلاصه دعوا بالاگرفت چون نزدیک پریودمم بود وبی خوابی ودل پری که از قبل داشتم کوتاه نیومدم وصدامون ساختمون رو برداشت کشید به کتک کاری حتی دم در خونه تو راه پله همدیگرو میزدیم شوهرم اومد تو یعنی قشنگ یه ساعت دعوا کردیم وحرفی نموند بهم بزنیم بعدم گذاشت رفت ولی من هنوز حرصم نخوابیده بود هول وهوش ساعت ۱۰/۵ دوباره خوابم برد با گریه البته ساعت ۱ خواهرم زنگ زد به گوشیم من خواب آلو وعصبی گوشی رو سایلنت کردم بعدم خاموش کردم رفتم تلفن خونه روهم کشیدم
حالا دیشب خواهرم تو چت گفت که در خونمون بوده وزنگ زده برنداشتم با حالت دلخوری کلا ناراحت شده کلا این خواهرم خیلی خونمون نمیاد شانس من اون روز اومده راهشم دوره ولی اگه شب قبلش تک زنگ میزد خبر میداد اینجور نمیشد حالا چیکار کنم همینارو بگم بهش