خب بعد از یک خونه تکونی حسابی اینکه ادم با خیالی نسبتا اسوده بشینه و وب گردی کنه بنظرم شیرینه
امروز منزل مادربزرگ هسمرم بودیم. ساعت 9 (شب) رسیدیم خونه. همسرم یه جا کار داشت.منم شروع کردم الویه صبحانه فردای همسرم رو درست کنم. اخه فردا صبحانه با همسرم هست....خب بگذریم
از ساعت 9 تا 11 هم الویه رو درست کردم هم مرغ ها رو شستم. دستمال کشی اشپزخونه رو هم انجام دادم. ساعت 11 بود همسرم اومد خونه. و شروع کردم به جارو زدن خونه. دیگه حسابی همه جا رو برق انداختم. از زیر کابینت ها رو بگیر تا میز ناهار خوری وسوفله خوری و جا سیب زمینی پیاز و دیگه هر چیزی که با دستمال سازگاری داشته باشه.... تا یک ربع پیش که کارم با یک دوش گرم به پایان رسید
البته اتاق ها مونده که ان شاالله صبح خدمتشون میرسم
من کلا نمیزارم خونم به حدی برسه که خستم کنه. یه جورهایی تمیزی خونه برام ملاک مهمی هست و میشه گفت سر تمیزی سخت گیرم. ولی خب هوس کرده بودم متنفاوت تمیز کنم که این هوس کردن خستم کرد حسابی
ولی دورنمای خوبی داره و از تمیزیش دارم هز وافر رو میبرم....
اینم امشب من
شماها امروز چه کردید؟