2726

تو بارداری کسی براتون کار خاصی کرد؟

من که فامیل شوهر هیچی

مامانم اینا میرم خونشون بهم میرسن

همین

فامیل خودمم هیچی

نه حالی بپرسن، نه غذایی

مادرشوهرم که رفتارش با قبل بارداریم هییییچ فرقی نکرده

تازه امشب میگه قدیما حاملگیا سخت بوده، بچه های قد و نیم قد داشتن، از آب انبار آب میاوردن، حموم عمومی میرفتن

منم همینجور نگاه کردم، هیچی نگفتم

آنچه دلم خواست نه آن ميشود ... هرچه خدا خواست همان ميشود...


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

من حتی خانوادمم پیشم نیستن برم برسن😐کلا تنها توخونه مادرشوهرمم همینو میگه حامله بودم میرفتم کلی راهو تو سرما و .... بارداری تو ک چیزی نیست عدانریز میگی کمرم درد میکنه توهربار یجات درد میکنه انگار اولین نفر تویی میخای بزایی😐

قلبمو شکست..روزها..ماه ها... بم بی توجه بود... کسی که عاشقش بودم..یروز که اصلا جواب زنگامو نمیداد بادوستاش پارتی گرفته بود...نوشتم:یروز توعصبی من بیخیال تو ناراحت من بیخیال توبی تاب من بی خیال یروزم نوبت تو میشه هی زنگ بزنی جواب ندم پیام بدی جواب ندم...اون زمان بهم پوسخند زد..چون میدونست چقد عاشقشم و مطمئن بود نمیشه من بهش بی توجه باشم...شروع شد ..اینبار هربار منو میشکست دیگه خودمو جمو جور نمیکردم...غرق بودم تو افسردگی تو غم 

بهترین دوره عمرم بود، هر چند اوایل وحشتناک ویار داشتم. ولی هر چی دلم حوس میکرد شوهرم بی چونو چرا میخرید، همه جا میبردم کلا عشقو حال بود، مادرشوهر رو سر میزاشتم ، کلاس زبان میرفتم. کلاس یوگا همش عالی بود دلم برا اون دوران تنگ شده 😓

مدرس دانشگاه، مدرس تخصصی دوره های آموزشی. مدرس نرم افزار اکسل مقدماتی تا پیشرفته، msp. Spss . کارمند پتروشیمی

حالت تهوع شدید. 

سوزش معده. 

پرستاری از مادرم و غذا درس کردن و جارو و شست و شو. 

یه پا خونم یه پا بیمارستان یه پا خونه مادرم

داشتن دختر کوچولو 9ماهِ و گریه های اون. 

خواهرشوهرهای همیشه پلاس تو خونه بدون ملاحظه 

خدایا منو یه دل سیر ببخش

منم تنها ولی خیلی بهش خوش گذشت. البته کلا از کسی توقع ندارم. 

روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم باچشمهایی درشت که همه ی دنیا را زیبا میبیند عاشقانه زندگی میکند، تنفر برایش بی معناست، مهربانی را یادش میدهم، اعتماد راهم...یادش میدهم همه دنیایش را با مادرش قسمت کند، حتی خطاهایش را،آن وقت هیچ وقت تنها نمی ماند ...نمیگویم دخترم بترس ازمردها می گویم بترس ازگرگها، مردهاکه گرگ نیستند، پدرت فرشته ای است که روزی خدا او را فرستاد و روح تنهای مرا لمس کرد و نگذاشت ، تنهابمانم....روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم اما بسیار قوی تر، بسیار بخشنده تر، بسیار مهربان تر و بسیار صبور تر...

واي از مادرشوهر نگو ك دلم خونه ؛ خيلي بد شده نميدونم چرا حرصيه ازم من ي ماه و نيمه خونه مامانمم اون حرص ميزنه حسود بدبخت خودشم هيچكاري نكرد واسم دريغ از ي بار دعوت كردن ك تو ويار داري بياين اينجا غذا بخورين نفهم 🤮

ول کن عزیزم از کسی توقع نداشته باش.خودت اذیت میشی اینطوری.

بحث توقع نیس

۹ماهش گذشت

بحث احساس تنهاییه

هروقت میگم خواهر ندارم، خاله زن داداش و ... میگن ما خواهرت

یه بار زنگ نزدن حالمو بپرسن

بی معرفتن همه

آنچه دلم خواست نه آن ميشود ... هرچه خدا خواست همان ميشود...

عزیزم مادرشوهر منم از این حرفا زیاد میزد.ولی همیشه کمک حالم بود.مامانم یه شهر دیگه بود.یک ماه مونده بود به زایمانم مامانم ومادر شوهرم برام خونه تکونی کردن.

بهترین هدیه زندگیم  پسرم....آقا سجاد. خدایا مراقب بچه هام باش. منتظرگرفتن دستای کوچولوت هستیم نفس مامان
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

جوش

دیانangel | 19 ثانیه پیش
2687
2730
داغ ترین های تاپیک های امروز