الان 10 ساله تو خونه سازمانی هستیم و هر دو کارمندم
به مرور یه آپارتمان و یه زمین تو شهرمون خریدیم
نگید پولدار و اینا هستیم که خدا شاهده تا 7 شب سر کار بودم برا همین دو
بعدش یه زمین بزرگ تو روستا خریدیم و همسرم چون خیلی مشتاق بود اول اون زمین رو ساخت و با گرونی مواجه شدیم که خیلی پول کشید و کل پس انداز زندگیمون رفت اونجا
قرار بود آپارتمان رو بفروشیم بذاریم برا بزرگ کردن زمین و ساختش که اصلا آپارتمان فروش نمیره از بس که قدیمیه و پولش برا سفت کاری هم کافی نیست چه برسه به ساخت
اگه به ما بگن بلند بشیم از خونه سازمانی چه کنیم
تمام حقوقمون هم میره جا قسط اون خونه که ساختیم و مخارج سنگین دو تا بچه
احساس سقوط دارم مثل کسی کا خواب میبینه داره سقوط میکنه حال خودم رو نمیفهمم
بخدا چند ماهه شبها خواب ندارم
خونه روستا اونقدر که توش خرج شده فروش نمیره چون هم خیلی بزرگه هم روستا س کسی اونقدر پول نمیده جاب یه خونه اونجا
حساب کتابهامون اصلا درست از آب در نیومد
اوضاع بد اقتصادی همه چیز رو بهم ریخت
خجالت میکشم کسی بفهمه چقدر بی پول شدیم