باش صحبت کردم میگه
من دوست ندارم تو بفهمی چون نمیخوام رعایت چیزیو کنی یا دلم میخواد هرچی خواستی بدون در نظر گرفتن مسائل مالی با خیال راحت بگیری
یا
نیاز نیست ذهنتو که باید آرامش داشته باشه و صرف چیزای اینطوری کنی
اما من یطوریم دوست دارم بدونم بفهمم این حرفا ظاهر قشنگی داره میدونم هم واقعی میگه توجیه نیست
ولی من حس بدی دارم دلم دمیخواد بدونم چه خبره
چیکار کنم
مثلا من دوست ندارم شوهرم چند ملیون به کسی قرص بده من میدونم یه جورایی بم برمیخوره در حالیکه من دویست تومنم بخوام بدم باید به شوهرم بگم
انصافا هیچ نه و نویی دوباره
ولی من به شخصیتم بر میخوره
لطفا کسایی که مشکلمو میفهمن کمکم کنن