شما مشکلت اینه که یه موضوع رو اینقدر برای خودت بزرگ و بزرگ کردی که زیر بار اون داری له میشی.
اینکه بلد نیستی جواب بدی یه ضعفه که باید بر طرفش کنی.
نشستی واسه خودت از پدر و مادر یه مسئله ساختی که واقعا اونقدر ها هم مهم نیست، راه دور شوهر کردن برای خیلی ها پیش میاد ، اصلا هم اینجوری نیست که همه بخوان دختر و دامادشونو بیارن نزدیک خودشون: نمونه هاش : زن برادرم ،دو تا از دختر خاله هام ،دختر داییم ، دو تا از دختر عمه هام، خواهر شوهرم ....راه دور ازدواج کردن و پدر مادرشون خیلی کم میرن سر میزنن.
یعنی چی که همه دخترشونو دوست دارن ؟نه عزیزم همه بچه هاشون را دوست دارن چه دختر چه پسر...
خانواده شوهرت از دخترشون تعریف میکنن...به شما بر میخوره ؟بله حسودی و حساس...چون خانواده ات به گفته خودت چندان با محبت نیستن (که این ایراد خانواده شماست ) توقع داری بقیه هم به بچه هاشون بها ندن چون شما بهت بر میخوره....قرار نیست بقیه جلوی زبونشونو به خاطر من و شما بگیرن که مبادا ناراحت بشیم، قراره ما محکم باشیم.
چقدر وقت و حوصله داری که میشینی به حرف همسایه مادر شوهر اهمیت میدی....یه کلمه جواب میدادی : خانواده ام خوشبختی من براشون مهم تره و میگن هر جا تو خوشحال باشی ما هم راضی هستیم.
خودت محکم باش ، واقعا خانواده اونقدر مسئله مهمی نیست که خیال میکنی
من اونقدر محکم هستم که توی شرایطی زندگی میکنم و مدیریتش میکنم و موفقم که کمتر کسی میتونه دوام بیاره...همه ی این محکم بودن را هم مدیون همین سختی ها هستم.