باباشم (به دلایلی)نگهش نداشت مادر شوهرمم باهاش دائم دعواش میشد اونم اومد پیش ما چندین سال زحمتشو کشیدم نمیگم کار مهمی کردم اما واقعا شبایی میشد که چند بار بهش سر میزدم بخاری اتاق خاموش نباشه روشو میکشیدم اون موقع ۷ سالش بود الان ۱۴ سالشه سر هر کلمه درس خوندش چقدر من خودکشی کردم الان شاگرد اوله یه بار نشد بی غذا بمونه حتی وقتی خونه ی مامانم بودم غذاشو آماده میذاشتم میرفتم در تمام این سال ها وقتی حس میکردم پولش کمه خودم بهش میدادم من یه پسر دارم اینقدر به هم وابسته ان که باورتون نمیشه..شاید هفته ای یه بار فقط میره خونه ی مادرشوهرم...حالا سرو کله ی ننش پیدا شده عصری بهم پیام داده مادرش منم اون وقت به تو میگه مامان مسخره ست...بهش نگفتی مامانش نیستی؟من هنوز جوابشو ندادم ولی میخوام یه جواب خوب بهش بگم بفهمه چقدددددر نامرد و نفهمه
به نظرم اصلا جواب نده خودتو درگیرش نکن . اون معلومه چقدر از این شرایط ناراحته داره میسوزه
حالا پسره الان قدرتو میدونه؟
آهای غمی که مثله یه بختک رو سینه من شده ای آواره از گلوی من دستاتو بردار، دستاتو بردار از گلوی من از گلوی من دستاتو بردار ، دستاتو بردار 💔 جای خالیت تو قلبم یه سوراخه عمیقه ،بابایی💔
بهترین دیالوگی که توی عمرم شنیدم:امروز می خواهم به مصاف تزویر بروم که بدترین آفت دین است. تزویر با لباس دیانت و تقوی به میدان می آید. تزویر سکه ای است دورو، که بر یک رویش نام خدا و بر روی دیگرش نقش ابلیس است. عوام خدایش را می بینند و اهل معرفت ابلیسش. و چه خون دلها خورد علی از دست این جماعت سر به سجود آیه خوان و به ظاهر متدین...💔
قشنگ ترین روز زندگیم ۱۴شهریور ۱۴۰۰ شد؛روزی که دخترم،فرشته نازم،شاخه گل ارغوانم،نفسم،دنیا اومددخترم پا به دنیا گذاشت و شد همدم مامانششد دنیای باباش دوست دارم الینای قشنگم
البته من اصلا ندیدمش ولی از این حرفش فهمیدم چقدر حیوانه
عزیزم اصلا جواب نده لطفا...هر جوابی که بدی میتونه چند تابزار روش و به پسر برادر شوهرت بگه و داستان بشه ...الکی بین شماها رو خراب کنه از طرفی شاید حس مادرانه اش گل کرده...شما عجب دل بزرگی داری خدا بهت هزار برابر اون آرامشی رو که به این بچه دادی بده