درکت میکنم، من فوق لیسانس دارم، تا مجرد بودم مادرم همیشه رو رفت و آمدام حساس بود که کی میرم و دیر میکردم سریع ناراحت میشد و زنگ میزد، منم چون مشکل قلبی داره خیلی رعایت میکردم،
حالا خواهرشوهرم ک یه ریاضی رو اون سالا نتونست پاس کنه و خیلی ضعیف بود نرفت دانشگاه اصلا، بعد مادر شوهر من میگفت دانشگاه ها خرابن و معلوم نیست کی رفت و آمد میکنه اونجاو جرت و پرت ک دانشگاه نرفتن دخترش رو توجیه کنه،
حالا دخترش تا نصف شب با دوستاش بیرونه یبار شوهرم گفت کی میاد ک بیام دنبالتون بریم جائی، گفت میترسم بهش زنگ بزنم،
دوست داشتم بگم دانشگاه ها خرابن ، خیابونا امنن آره؟