با خانواده شوهرم تو یه ساختمان زندگی میکنیم ۶ماهه ساکن شدیم,
خانواده خودم یه شهر دیگن
من ۷ماهه باردارم
...................
من از بس تو این ۶ماه از دست کارای پدر شوهر دیووانم حرص خوردم سنگ کلیه گرفتم, دوبار توی ۳ماه گذشته عمل سنگ شکن کلیه انجام دادم
عمل اخریم ۵شنبه گذشته انجام شد ,از ۴شنبه مادرم اینا اومدن پیشم
با اینکه کلی سوغاتی برا مادرشوهر اینا اوردن ولی هرچی منتظر شدن اونا نیومدن یه سر به ما بزنن چه برای عیادت من چه برای دیدنی خانوادم.
مادرم اینا گفتن خب عیب نداره خودمون میریم یه سر پیششون, پاشدن رفتن پیششون
من ک مریض بودم نتونستم پله برم بالا
بعدش پدربزرگم از شهرستان اومد پیشم, پدربزرگم خیلی انتظار احترام داره و خودشم خیلی با همه مهربونه, خلاصه که همش منتظر بود اینا ۱ سر بیان پیشش , کلی هم سوغاتی اورده براشون ولی باز اونا نیومدن!
پدر بزرگم الان داره برمیگرده شهرستان
مادرم میگه چه بدی در حقشون کردیم ک عیادت دخترمون نیومدن ماکه هرچی جهاز خواستن بهترینشو دادیم , هرچی پول خواستن تا جایی ک تونستیم ب پسرشون کمک کردیم, اونا تا راه داشت برا دخترمون کم گذاشتن خدا شاهده پدر مادر دوماد بمن کادو نه برا عقد دادن نه برا عروسی با اینکه پولدارن کلا هیچ کادویی ندادن و یه ریال کمک پسرشون نکردن, من همه رو تحمل کردم و زدم به بیخیالی
الان دیگه نمیتونم بی احترامی به خانوادمو تحمل کنم
تا حالا هیچوقت باهاشون بد حرف نزدم
هیچوقت هیچ تیکه و کنایه ای رو جواب ندادم
همیشه خندیدم و به شوخی گذروندم
بااینکه بدترین توهینا رو شنیدم گفتم ارزش نداره خودمو حرص بدم
ولی الان ک بحث خانوادمه دیگه نمیتونم تحمل کنم
نمیدونم چیکار کنم