2726
عنوان

بیاین تعریف کنم و درد دلم رو بگم

149 بازدید | 8 پست

صبحی مامانم با عجله از خونه زد بیرون

هرچی پرسیدم جواب نداد

شوهرمم اینجا بود.گفتم حتما چیزیه که شوهرم نباید بفهمه!

سریع راهش انداختم.از بس استرس داشتم دعوا هم کردم باهاش

بعد فهمیدم خواهرم ماشینش تو‌کوچه پارک کرده،زدن شیشه رو شکستن و پنچر کردن

حالا احتمالم هست کار همسایش باشه که باهاش دعوایین!!

حالا از صبح زنگ میزنم بهشون که جریان چیه، هی میگن ما خسته ایم و ...

ادم همش کنجکاو و استرسیه که بدونه چی شده!

خیلی بی فکرن

فقط بابام جوابم رو داد و گفت خواهرت خجالت نمیکشه.هزار بار گفتم ماشین رو بزن تو پارکینگ!


عملا بابام از دست بچه هاش خسته شده.همش دردسر درست میکنن


منم گله دارم.انقدر بقیه بچه ها گرفتاری درست میکنن که نوبت به من نمیرسه!ولی منم دارم به اتیش بقیه میسوزم

تازه زبون همین‌خواهرم همیشه روی من بازه که شوهرت صبح تا شب اونجاس خسته کرده همه رو(خواهشا نپرسین چرا که حوصله ندارم دلیلش رو بگم).

تمام دردسر من همین بیماریه همسرمه که تازه بهشون نگفتم ولی مجبوریم بمونیم اینجا

از روز اول سرکوفت زدن.ولی خودشون خروار خروار خرج میکنن و گرفتاری درست میکنن

(توروخدا از شوهرم نپرسین،الان دلم از خانواده پره)

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

پس کی قرار مستقل بشید یکم مامان و باباها به آسایش برسند

والا من سر جامم

نوبتمه

ولی بقیه بچه ها همیشه جلوتر از من هستن!

اونقدری که فرصت نمیکنم دردم رو به مادرم بگم

2728
قرار شد هیچی نپرسیم منم نمیپرسم ولی صبور باش مشکلات حل میشه انشالله

از درد شوهرم نپرسین فقط

چون خیلی ازش گفتم

انقدر خانواده گرفتاری دارن که فرصت نمیشه دردم رو بگم به مامانم

ینی چی سرجاتی نمیخوای مستقل بشی

یعنی بچه اخرم

عقد کردم و داریم کارهامون رو میکنیم

و نوبتی باشه نوبت منه که کمکم کنن.راهنماییم کنن.

اما بچه های بزرگتر از من انقدر گرفتاری درست میکنن که من فرصت نمیکنم بگم مامان کمک لازم دارم


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز