یبار شوهر خالم داشت میرفت سفر طولانی.بعد به بابام گفت حواست به زنو بچه من باشه.بابامم گفت خیالت راحت زن توام مث زن خودم میمونه😂😂(میخواست بگه مث دختر)

خدایا...! رگ گردنو بیخیال... بغلم کن... دارم میفتم!

من اون موقع کوچیک بودمو زبون دراز داداشم همیشه شماره مینداخت تو قوطی میداد دخترا دوست دختر تهرانی داشت بعد ما چند سال پیش مبل نداشتیم با تلفن خونمون همیشه صحبت میکرد با دوست دخترش در مورد پولداری خانوادمون خخخخخخ چقدر  مخ دخترا رو میزد خخخ بعد لب پنجرمون نشسته بود افتاد خورد زمین د صدا دختره بلند شد چیششسد عزیزم داداشم گفت ازرو مبل افتادم منم فالگوش وایستاده بودم یهو پریدم گفتم آخه دلقک تو مبل تو خواب دیدی حالا روش بشینی دختره گوشی قط کرد دیگه جواب نداد خخخخخخ

الهی به امیدتو خدایاشکرت


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
تو افق محو شد 😂😂

آره داداشم تا چند روز کتکم میزد  خیلی دوست دختر  داشت من نامه هاش می‌خوندم میگفتم اگر فلان چیزو نخری برام به بابام میگم به دختره چی گفتی   

الهی به امیدتو خدایاشکرت
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
داغ ترین های تاپیک های امروز