من اون موقع کوچیک بودمو زبون دراز داداشم همیشه شماره مینداخت تو قوطی میداد دخترا دوست دختر تهرانی داشت بعد ما چند سال پیش مبل نداشتیم با تلفن خونمون همیشه صحبت میکرد با دوست دخترش در مورد پولداری خانوادمون خخخخخخ چقدر مخ دخترا رو میزد خخخ بعد لب پنجرمون نشسته بود افتاد خورد زمین د صدا دختره بلند شد چیششسد عزیزم داداشم گفت ازرو مبل افتادم منم فالگوش وایستاده بودم یهو پریدم گفتم آخه دلقک تو مبل تو خواب دیدی حالا روش بشینی دختره گوشی قط کرد دیگه جواب نداد خخخخخخ