یکسال انتظار و بی بی چکای منفی اواخر داشتم افسردگی میگرفتم همش گریه میکردم دیگه برام بی بی چک نمیخرید
یک هفته از موعدم گذشته بود و هی بی بی چک قایمکی میخریدمو یا منفی در میومد یا یه هلال خیلی خیلی کمرنگ ک بزور میشد دید اوضاع روحیم داغون بود حالا سنی ام نداشتم اما بی صبرانه منتظر بودم ۱۱ روز از پری گذشته بود ته دلم میگف باردارم شوهرمم شاکی بود ک چرا اینجوری میکنم بلاخره قرار شد بی بی چک بخره اما با کلی خط و نشون که گریه زاری نداریمو این اخرین باره بی بی چک میخره منم قبول کردم در اخر پیش خودش رفتم wcو...اشک تو چشام جمع شد نیشم باز شد خودمو ریلکس کردمو اومدم بیرون .حالا شوهرم از دور منو نگا میکرد منم حرفی نزدم خیلی ضایع خندمو پنهان میکردم نشستم جلو تیوی .شوهرم که همینجوری زوم بود سرو دستشو تکون داد ب معنای (چی شد)...منم سرو دستمو تکون دادم ب معنی (چی میگی) بعد شوهرم گفت خب؟گفتم خب که خب!گفت چرا گریه نمیکنی؟هیچی نگفتم دوباره پرسید گفتم چووووووون بابا شدی.اونم بهت زده مونده بود باورش نمیشد هی میگفت برو بابا چرت و پرت نگو.اره بابا جون خودت و این حرفا😂بعد کلی کش مکش گفت اصلا اونو کجات میذاری میفهمی؟😳🤯گفتم خاک تو سرت بی بی چکو جایی نمیزارن یکی دو قطره ادرار میریزن روش .گفت هه الان با یه قطره ادرارت معلوم میشه حامله ای😕خلاصه گذشت
با خالم رفتیم دکتر و آزمایش خون گفتن تا فردا طول میکشه جوابش بیاد منم عجله داشتم دکتره گفت عب نداره نمونه ادرار بده تا بهت دقیق بگم بارداری یا نه.که خداروشکر مثبت بود سریع زنگیدم ب شوهرم و گفتم دیگه ب حرف دکترم اطمینان نداری؟که نیشش تا بناگوش وا شد و کلی خندیدیم