من و اونا تو یه ساختمونیم همیشه که غذا بهصون میدم دیگه نمیرم سراغ ظرفهام اخه فک میکنم بی ادبیه میذارم تا خودشون بیارن..بارها شده که چیزامو خراب کردن اصلا هم به روی خودشون نیاوردن فقط گفتن و کروکر خندیدن منم هیچی نتونستم بگم..الان داشتم رد میشدم ازجلو خوتشون شنیدم که گفتن کاسه نیلو شکست😐شصتم خبردار شد کاسه ی بزرگ ارکوپالمه..رفتم به شوخی گفتم چیزی از من شکسته مادرشوهرم گفت شیش تا گوش داره😏منم گفتم داشتم رد میشدم شنیدم خواهرشوهرم گفت هیچی کاست شد هزارتیکه😣😣منم چی میگفتم وقتی اینا چیزی هم طلبکار میشن😔😔گفتم خدایا دیگه چیزی برام نذاشتن