خيلي ازش بدم اومد ميدونم ته دلش هيچي نيست سر غر غراي شوهرم كلي جلو من گريه كرد ك انشاالله خدا به خودتونم پسر بده بغهميد من چي كشيدم از ظهر اسيد معدم تو گلومه والا داداش من يه ادم بي مسئوليته نسبت ب خانواده مامانم هيچوقت تاحالا لب ب شكايت وا نكرده اونوقت شوهر منكه مث اسب دنبال كاراشونه مامانش اينجور ميگه،چجور اولاد خودشونو نفرين ميكنن اونم اينجوري!دلم نميخواد پامو خونشون بزارم من از تشنج بيزارم مامانشم كلا تو فاز تشنج و ناراحتيه اه