ی مشکلاتی داریم .من حس میکنم دیگه منو دوس نداره هیچ وقت ازم تعریف نمیکنه داداشش زندانه بخاطر چک افتاده زندان .3تا برادر دیگه داره ولی فقط این میره دنبال کاراش ازهمشونم کوچیک تره .با ما سرد شده کلی پول خرج برادرش کرده حالا من پول بخام میگه فعلا ندارم یا چرا خرج میکنی😧اصن بحث پول نیسا ولی دیگه مقل قبل دوسم نداره گاها با حرفاش خیلی دلمو شکسته
الانم بازم رفته پی برادرش چنماه همش توراهه منم خسته شدم دعوام شد اونم رفت .
بعد پیام فرستادم براش گفتم اخرش کاری میکنی خودمو بکشم هم تو راحت شی هم من گف بزار برم برگردم فکرمو مشغول نکن میدونی تو نباشی منم نیستم .بعد منم سفره دلمو وا کردم تو خیلی وقته نیستی اونن گف شرمندم گفتم دروغ میگی حرفات ی چیز دیگه میگن خیلی منو شکستی میخام خودمو بکشم خلاصه اخرش گفتم *من ی عاشق احمقم کسیو جز تو ندارم و...بیخیال احمقم دیگه پیامامو پاک کن 😯😯😐😐😐😐یعنی ریدم فک کنم.هرچی تو دلم بودو گفتم بهش کار اشتباهی کردم😢😨😵😢😢گفتم اینارو تودلم بود گفتم شاید من مردم تو دلم نمونه البته میخاسم خودکشی کنم😊😁 ینی غرور برام نموده حالا پیش خودش داره چ فکری میکنه اصن نمیتونم باهاش روبه رو شم 😦