سلام به روی ماهتون.بیاین تجربه هامونو به اشتراک بذاریم.
من یک مادر شاغلم که بچه مومدرسه میبرم هفته ای سه بار هم کلاس غیر درسی میبرم. ساعت 3ونیم با بچه م میرسیم خونه. تمام سعیمو میکنم که غذاهای خوب بپزم و خونه م تمیز باشه ولی خودم هیچ وقت از وضع خونه م راضی نیستم.دائما هم خسته ام و هیچ زمان استراحتی ندارم که مثلا بشینم یه برنامه تلوزیونی ببینم.
شماها چطور برنامه ریزی میکنین، چطور به خودتون میرسین؟
هر کس به خدا توکل کند، پس او برایش کافی است؛ در حقیقت خدا کارش را به انجام میرساند.( سوره طلاق- آیه3)
پسرم بد غذاس، خودم اسب میشم، هاپو میشم، بالا و پایین می پرم و ادابازی تا غذا بخوره همسرم در تلاش او ...
خیلی راحتن مردها.به خدا من اونقدر حساب کتاب میکنم امروز واحد گوشتشو بخوره وای لبنیاتش کم شد.به شوهرم که میگم شام چیکار کنیم ول کن یه چی می خوریم.میگم ما هیچ بچه باید درست غذا بخوره.
هر کس به خدا توکل کند، پس او برایش کافی است؛ در حقیقت خدا کارش را به انجام میرساند.( سوره طلاق- آیه3)
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
شاید به قول خانم ها ما هم کمال گرا باشیم ولی دست خودم نیست ی حساسیت هایی برای خودم دارم که اذیتم میکنه.یکیش تغذیه بچه است یکی مثلا مرتب بودن توی کمد و کشو ها.خواهرم میگه بابا تو کمد ور کی میبینه اینقدر روش حساسی ولی دست خودم نیست اذیت میشم.
هر کس به خدا توکل کند، پس او برایش کافی است؛ در حقیقت خدا کارش را به انجام میرساند.( سوره طلاق- آیه3)
سلام عزیزم من صبحها ساعت5.30 بچه که شیر دادم خوابم نمیبره وهمش دیر میخابم شبا ساعت6.30 میرم سره کار ...
آی گفتی خسته
من دیشب قبل خواب از بس خسته بودم مثل دیونه ها هق هق گریه کردم .شوهرم طفلی تعجب کرده بود من اصلا اهل گریه نیستم
منم شاغلم و بچه 4 ساله دارم هر روز با خودم میارمش مهد بعد میرم سرکار و بعد برم دنبالش و بدو بدو برم خونه یه تایم پیاده روری و کار و ریخت و پاش پسرم و کار و کار و کار
مامانم هم اسباب کشی داره یکم این روزا درگیر اونم هستم دیگه هیچی
سلام همگی خسته نباشید. خدا قوت. منم ی زن شاغل و خانه دارم. خونم همیشه تمیزه آخه وسواس دارم. پدرم ...
نمیشه که چون شاغلی مادر نشی، من مهد دلم نیومد، ولی اینقدر زیر و بالا کردم که یه پرستار خیلی خوب پیدا کردم، کل خونه هم مجهز به دوربینه، از اداره مرتب می بینمش
اشتباه می کنین خانمها منم البته همینطور بودم، احساس می کردم اگه پسرم که بد غذا هم بود اگه یه روز غذا نخوره می میره ولی هیچ طوری نشد؛ فقط با این کارها خودمو داغون کردم همیشه یه دستم به بچه بود یه دستم تو آشپزخونه ولی اینجوری فقط زود شکسته می شیم